ای کاش مدیر مدرسه مان هرگز این مطلب را نخواند!!!(مدیران حوزه علمیه به صورت اعم)

به علت برخی اعتراضات حذف شد.

آقای هاشمی آلزایمر گرفته است...

پدرم برای انسانی که گذشته ی خود را فراموش کرده ،مثال جالبی می گوید : باران آمده و ترک ها به هم آمده است .

جناب آقای آیت الله ! هاشمی رفسنجانی اخیرا به نقد وضعیت کنونی کشور پرداخته و مسئولین حکومت را به بی تدبیری و حرف ناشنوی محکوم کرده است البته خوشحالیم از این بابت که ایشان دهان گشودند و لب به سخن باز کردند . ان شاالله علت آن فرار به جلو از انتقاداتی که در مورد حمایت های ایشان از دسته گل هایشان شده نباشد و تصمیم به ورود به فضای گفتگو شده اند و تصمیم دارند تا رفتارها و افکار خود را از زیرزمین های تصمیم گیری به رویت مردم برسانند تا مورد نقد و ثبت قرار گیرد اما نقدهایشان روایت همان مثل ابتدای کلام است . ایشان دوران حکومت داری خودشان را فراموش کرده اند؛ آن خفقان وحشتناک و فاصله طبقاتی عجیب را . در پاسخ به نماینده مجلسی که به ایشان در مورد فرزندانشان اعتراض کرده بود گفتند که فلان فرزندم فلان کارها را انجام داده و فلان چیز مملکت مدیون فلان فرزندم است .

بله جناب آقای رفسنجانی ، ما هم قبول داریم این خدمات را اما گذشته از بند آخر وصیت نامه امام که می فرمایند : میزان حال فعلی افراد است ؛ این عزیزان گویا مزد خدماتشان را تمام و کمال گرفته اند حتی بیش از حق خودشان . گمان نکنم حتی پدر  علم فیزیک یا مثلا پدر علم هسته ای ایران هم بتواند وثیقه ای 10000000000 تومانی برای آزادی اش از زندان بیاورد. همه ی اینها را گفتیم اما اصل قضیه و گله ما و حتی بخش عمده ای از مشکلات امروز ما به جناب هاشمی برمی گردد . اگر از بررسی و کنجکاوی در تفکرات مسئولین بالا دستی و نسبت تفکراتشان با ایشان بگذریم ، نمی توان منکر این امر شده که در سطوح پایین ترعلت بسیاری از کاستی ها مسئولین عزیزی هستند که تفکرشان تکنوکرات کارگزارانی است .

او مثل بار قبل دم از انتخابات آزاد زده است.آقای هاشمی آلزایمر گرفته است و یادش نیست خودش بارها و بارها در همین انتخابات های غیر آزاد رای آورده است.

به هرحال امروز که زمان سختی برای انقلاب است این یاران امام گذشته و مخالفان امام امروز هرچه می توانند بر ریشه انقلاب تیشه می زنند.

یا حق

محرم و حرف های همیشگی که نه محرم کهنه می شود و نه این حرف ها

پس کی خواهیم فهمید که گریه بر حسین بدون شناختن حسین زمانمان بی ارزش است.

من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه

گویی که اصلا پیامبری ندیده

و گویی که پیش از ظهور پیامبرش میزیسته.حال برایم هزار حدیث بخوانید که قطره ای اشک ما را از آتش پناه خواهد شد-اما وقتی کینه حسین زمان به دلت وجود دارد پس چه سود؟!


چند خطی هم گله های قدیمی.

البته امروز مناسبت دارد هردو مسئله.

برای علی اصغر(ع) گریه می کنیم ولی همین که روضه و گریه ها و لطمه هایمان تمام شد سفره را پهن می کنیم نوشابه های پپسی و کوکاکولا را وسط میریزیم و پولهایش را هم سرازیر می کنیم به جیب شمرهای زمانه تا خرج بمب ریختن بر سر علی اصغر های غزه کنند.

خدایا مقداری از شور ما بگیر به شعور ما بیفزا(اگر چه منافات ندارند ولی از جهت تقسیم روزی گفتم)

 

 

مطلبی تکراری اما کماکان بروز به مناسبت هفته دفاع مقدس

بسمه تعالي

به بهانه ی هفته دفاع مقدس

دفاع مقدس يك گنج تمام نشدني است. امام خامنه اي

از اين گفته ي حضرت امام خامنه اي  بر مي آيد كه اين گنج نا تمام را مي توان به هر مقداري نياز است در مسائل مختلف خرج كرد. در اين مجال حقير مسئله مورد نيازي همچون صنعت سينما را مورد بحث قرار داده ام. البته ايشان در مورد سينماي دفاع مقدس سخناني را ايراد فرموده اند كه خواندنش را به عهده خوانندگان اين نوشته مي گذارم.

گذشته از اين كه آيا سينماي دفاع مقدس در داخل ‍ژانرهاي امروزي سينما ( كه بارها كليت وجود اين ژانرها از سوي سينماگران نفي شده است) قرار مي گيرد يا نه، در كشور ما فيلم دفاع مقدس صاحب نوع و شاخصه هاي خاص خود است.

اين نوع از فيلم ها ، عموما ساختشان هزينه بر بوده و نياز به حمايت هاي مالي سازندگان دارد. البته معمولا اين حمايت ها صورت مي گيرد، مگر در موارد خاص.

اما مورد بحث حقير درون مايه آثاري است كه تا امروز از كارگردانان و سينما گران ايراني ديده ايم.

سوالي كه هميشه بعد از ديدن يك فيلم دفاع مقدسي براي من پيش مي آيد اين است كه اين اتفاقات چرا افتاده؟ چرا جنگ و چرا كشته و شهيد و اسارت؟ واقعا اگر مطالعه يا پس زمينه اي از اين موضوعات در ذهنم وجود نداشته باشد، اين فيلمها هيچ وقت جوابم را نداده است.

اين گنگ بودن در چرايي و علت مقدس بودن 8 سال دفاع رزمندگان ما باعث شده كه فيلم هاي دفاع مقدس ما صرفا به فيلم هايي داستاني كه مي توان براي هر كشوري كه در جنگي بوده و حال مي خواهد فيلم جنگي بسازد متصور شود.

اين موضوع حتي در برجسته ترين فيلم هاي دفاع مقدس ما همچون از كرخه تا راين، بوي پيراهن يوسف، آژانس شيشه اي، ليلي با من است، سفر به چزابه، اخراجي هاي 1و2 و... قابل لمس است.

در اين فيلم ها گاهي تك جمله اي با اين مضمون كه رزمندگان  ما با خدا معامله كرده اند يا اين كه از تسليم شدن خوششان نمي آمده گفته و ديده مي شود اما فيلم چيزي در مورد چرايي اين اتفاقات چيزي نمي گويد.

در اين فيلم هاي مطرح دفاع مقدس ما گاهي علت هايي براي جنگ عنوان مي شود كه از نظر حقير مردود است.

مثلا علت وطن پرستي را عنوان مي كنند. اما اين وطن پرستي جايي در ادبيات دفاعي ما ندارد. زيرا در تاريخ ما مرز ايران از مصر بوده تا هند. اين وطن پرستان ايراني كجا بوده اند كه حال مرز هاي ما اينگونه است؟

علت ديگر حفظ امنيت است كه عنوان مي شود. بحث را پيچيده نمي كنم و همين مقدار بس كه حفظ امنيت به ذات اصالتي ندارد. مثلا سرباز رژيم نا مشروع اسرائيلي كه امنيت آن را تامين مي كند هم عملي مقدس را انجام مي دهد؟!

فيلم دفاع مقدس علاوه برنشان دادن  لباس خاكي و تانك و ژ3 و كلاشنيكف بايد چرايي مقدس بودن اين جنگ را هم نشان دهد.

حال اگر بيايد كف سالن آژانس شيشه اي بنشيند و داستان غول و دفاع جوانان تازه نفس را تعريف كند به درد كتاب كودكان مي خورد و بس. بايد حق داد به مردم كه هيچ نفهمند.

معضل را شايد آنجا بايد پيدا كرد كه افراد نه براي اعتقادات و اتفاقات فيلم مي سازند كه براي گرايش ها و زدن حرف هاي سياسي خود فيلم مي سازند. نه اينكه اين كار مردودي باشد بلكه به حاشيه بردن سينماي دفاع مقدس كاري مردود است. شايد اين كار را اگر به طور برعكس انجام داد اتفاق خوبي در سينماي دفاع مقدس بيافتد. يعني فيلم را با محوريت تبيين جنگ ساخت و در حاشيه آن حرف ها را زد.

به عنوان حرف آخر بايد بگويم، استفاده ازبهترين تكنيك هاي فيلم سازي و داستان نويسي به عنوان ويترين كار و جذب بيننده ي بيشتر بسيار اهميت دارد.       

کربلا طرحی برای همیشه

شبکه 1 جمعه بعد از ظهرها که همه دلشان گرفته است برنامه ای پخش می کند به اسم طرحی برای فردا

این هفته جناب رحیم پور ازغدی از دفاع مقدس گفت و بین حرف هایش یادمان آورد که توی همین جنگ ما از 13 کشور دنیا اسیر گرفته ایم و به نوعی درگیر یک جنگ جهانی بوده ایم

امروز اما اولویت جهان در مبارزه با ما و در جنگ جهانی با ما در جبهه های جنگ نرم است . این را ما نمی گوییم جوزف نای در کتاب ش می گوید .جنگ نرم هم برای ما همچون جنگ سخت است .جنگ جهانی است و هر کسی آمده تا سرمایه های ما را به غارت ببرد . مسیحی و بهایی و وهابی و حجتی صف کشیده اند تا سرمایه هایمان را به چنگ بیاورند جوان هایمان را . کتاب رایگان پخش می کنند و هر کدام سه یا چهار یا دهها کانال ماهواره دارند و هرکدام چندین و چند سایت دارند و هرکدام هزاران مزدور که بنشینند پشت فیس بوک و توییتر و گوگل پلاس و یاهو تا به خیال خام خودشان چنگ بیندازند توی صورتمان . میلیاردها دلار خرج می کنند تا بکنند ما را از خودمان

اما هرسال فقط لازم است که محرم از راه برسد فقط و فقط

همین جوان که دیروز درحال جذبش بودند پیراهن عزا بر تن می کند و آنقدر برای سرورش سینه می زند که تمام سینه اش کبود می شود . آخر دشمن ما احمق تر از این حرفهاست مگر نمی داند که مادران ما را در حال اشک ریختن برای عزیز زهرا (س) شیر داده است و عشق به آقا با گوشت و استخوان مان عجین گشته و جدا ناشدنی است؟

و مگر این مشعل فروزان خاموش شدنی است ؟ نوری که با خون سیدالشهدا شعله ور شده است .

حضرت جان فرموده اند که رشد کشور را مثبت می بینند.

برای رسیدن به ایده آل ها اما هنوز باید جنگید و سربند یا زهرا(س) بست .

نمی دانم چرا دشمن این روزها این قدر دست و پا می زند شاید می خواهد ما را توی هدفمان مصمم تر بکند

 ای دشمن عجله نکن بزودی تو را زیر پایمان له خواهیم کرد

"الیس صبح بقریب"

حضرت آقا قبله تان کج است!

جهانی را که ما برای خودمان ترسیم و راهی را که انتخاب کرده ایم راهی نمایان و روشن است البته که در انتخاب این راه خدای عزوجل ما را هدایت نموده است اما خداوند اختیار را به انسان داده تا خود راه را بیابد و برای یافتن راه وسیله ها را نیز در اختیارش قرار داده که مهم ترین آنها عقل است .این مقدمه ای است در مورد شرایط و ابزار انتخاب و مسیر .

حال ما شیعیان مسیر زبیا و عقلانی را برگزیده ایم و از دو بال مستحکم برخورداریم که یکی بال سرخ کربلا و دیگری بال سبز انتظار حضرت مهدی (عج) است که این دوبال شیعه را برای رسیدن به کمال کفایت است

و اما دشمن ...

هردوی این بال ها را نشانه رفته تا شیعه را زمین گیر کند. در دشمنی با جریان کربلا رویه های جالبی در نظر گرفته مثلا بین عزاداران قمه توزیع می کند و بعد عکس مراسم را در رسانه هایش منتشر می کند تا خشونت شیعیان را به دنیا اثبات کند! مداحی های موهن و عجیب و غریب را پرو بال می دهد . جوان ها را از پای منبر و سخنرانی به خیمه های توزیع چای و شربت می کشاند و ...

و اما در مبارزه با مهدویت هم شبیه به همین برنامه عمل می کند . ابتدا از ابزار رسانه استفاده می کند . هالیوود دست به ساخت فیلم های آخرالزمانی می زند تنها 7 فیلم را به طور خاص در رابطه با آرماگدون (جنگ پایانی دنیا) می سازد و تلاش می کند وجود مهدی (عج) موعود را زیر سوال ببرد و یا او را نیروی شیطان معرفی می کند و البته در کنار اینها با فرقه سازی و گمراه کردن شیعیان از مسیر حقیقت و راه راست سعی بر این دارد که ظهور را به تعویق بیاندازد .

یکی از این فرق فرقه ضاله انجمن حجتیه است که شرح تفکر و فعالیتشان را خودتان مطالعه کنید . این انجمن که در شهر ما بسیار پرآوازه بوده و گویا کانون فعالیتش همین جاست در حال انجام کارهای موذیانه و پس پرده ای است که یکی از این اقدامات تشکیل قارچ وار هیئات مذهبی خالی از محتواست .

در ایام اعتکاف درحرم مطهر رضوی بودیم و پای حلقه ی معرفت مهدویت . عجب کلامی داشت این حجه الاسلام سید سلیمانی . فقط یک بار نشستن پای کلامش کافی بود تا پامنبری همیشگی اش شوی . خلاصه در اواخر یکی از سخنرانی هایش گله از همین هیئاتی کرد که وقتی علما آنها را از قمه زنی و دیگر اعمال موهن منع می کنند آنها را محکوم به نادانی و بی اطلاعی از مصائب سیدالشهداء (ع) می کنندو از حمایت حکومت اسلامی ایران و یاد از شهدای 8 سال دفاع مقدس غافل مانده اند

بعد از سخنرانی یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم و بعد از رد و بدل شدن چند جمله متوجه شدم او نیز اسیر همین تفکر مسموم است . به شدت عصبانی شده بودم اما سعی کردم حرف هایش را گوش دهم . حسابی حرف زد اما بعد از شنیدن چند کلام کوتاه از من دیگر نتوانست پاسخی بدهد و بهانه آورد که در اعتکاف جدل کردن حرام است . من هم از او قبول کردم و گفتم : ان شاالله بعد از اعتکاف با هم حرف می زنیم .

در صف نماز ایستاده بودیم که او را در چند صف جلوتر دیدم . فرش زیر پایشان از سمت قبله کج شده بود و آنها هم همانطور کج ایستاده بودند . یاد حرف هایش افتادم رفتم کنارش ایستادم و آرام گفتم : حضرت آقا قبله تان کج است.


 پس نوشت۱:ما می توانیم به عقل مردم حاکم شویم نه بر جهل آنها.جهل هرچه بیشتر مارا از مردم دور خواهد کرد.البته قبل از آن باید تزکیه کرد مردم را.ابتدایی ترین کار اصلاح و تزکیه نفس خودمان است.

پس نوشت ۲:مسلم است که انگ حجتی بودن با واقعا حجتی بودن متفاوت است که البته قصد ما یک دید واقع گرایانه و محققانه است و این در نظرات و کلام و رفتارها بررسی می شود و به اثبات می رسد.

انشاالله اگر مشهد تشریف بیارید شما را خواهم برد به یک یا چند تا از این جلسات تا ببینید زیاد هم در خفا نیست.البته من از زمانی که وارد فضای طلبگی شهر مشهد شدم چیزهایی دیدم که اگر ذره ای از آنها را میدیدید کله تان دود می کرد.یک نمونه اش لعن کردن(استغفرالله) علامه حسن زاده است.

در این جا باید توضیح دهم که تعطیل کردن فضاهای مذهبی بسیار سخت زیرا افراد با عقاید مذهبی با این جریان مقابله می کنند که البته خودتان می دانید و توضیحش بیشتر لازم نیست.

دشمن اگر احساس کند که از کوچکترین روزنه ای می تواند به ما ضربه بزند با صرف هزینه های هنگفت روزنه را خواهد گشود و ما این را در شام های چندین هزار نفری یکی از همین هیات آنهم هرشب دیدیم

آسیب شناسی رشد هیئات مذهبی جای کار دارد.بزرگترین مشکل آن تبدیل اجتماعات بزرگ شیعیان به اجتماعات کوچک و زیر پله ای است.

 

 

رحلت بزرگ یاور اسلام پدر ولی الله حضرت ابوطالب (ع) تسلیت باد

حضرت ابوطالب در کلام رسول خدا (ص)

الف: طلب خیر پیامبر برای ابوطالب.
ابن جوزى در زاد المسیر و شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام و... مى‌نویسند:
عن العباس أنّه سأل النبی صلّى اللّه علیه وآله، ما ترجو لأبی طالب؟ قال: کل الخیر أرجوه من ربی.
ترجمه: از عباس نقل شده است که از
رسول خدا سؤال کرد براى ابوطالب چه چیزى را امید دارى او گفت: هر خیرى که از خدایم امیدوارم.
منابع: إبن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای۵۹۷هـ)، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج ۵، ص ۳۶۲، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۴هـ؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۱، ص ۲۳۳، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م؛
ب: حضور رسول اللّه (ص) در تشییع جنازه ابوطالب
بیهقى در دلائل النبوه مى‌نویسد:
عن ابن عباس: أن النبی صلى الله علیه وآله وسلم عاد من جنازه أبی طالب فقال: «وصلتک رحم، وجزیت خیرا یا عم».
ترجمه: از ابن عباس نقل شده که رسول در هنگام بازگشت از دفن ابوطالب فرمود: اى عمو! تو صله رحم را به نیکى بجا آوردى و پاداش نیکى دادى‏.
منابع: البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای۴۵۸هـ)، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۴۹؛
البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۹۶، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج ۳، ص ۱۲۵، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.
یعقوبى مى‌گوید:
ولمّا قیل لرسول الله: إن أبا طالب قد مات عظم ذلک فی قلبه واشتدّ له جزعه، ثمّ دخل فمسح جبینه الأیمن أربع مرّات، وجبینه الأیسر ثلاث مرّات، ثمّ قال: یا عم ربیت صغیراً، وکفلت یتیماً، ونصرت کبیراً، فجزاک الله عنی خیراً، ومشى بین یدی سریره وجعل یعرضه ویقول: وصلتک رحم، وجزیت خیراً.
ترجمه: هنگامى که به رسول خدا (ص) خبر دادند که ابوطالب از دنیا رفته، این مصیبت بر قلب او سنگینى نمود و ناله آن حضرت را شدید کرد. رسول خدا بر جنازه ابوطالب وارد شد، سپس به طرف راست پیشانى او را چهار مرتبه و به طرف چپش را سه مرتبه دست کشید، سپس فرمود: اى عمو ! وقتى کودک بودم تو مرا بزرگ کردی، وقتى یتیم بودم تو سرپرستیم کرد، و هنگامى که بزرگ شدم تو یارى‌ام کردی، پس خداوند به تو پاداش خیر دهد. سپس جلوى تابوت او رفت و فرمود: اى عمو ! تو صله رحم را به نیکى بجا آوردى و پاداش نیکى دادى‏.
الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۵، ناشر: دار صادر – بیروت.
ج : محبت پیامبر اکرم به عقیل به خاطر ابو طالب:
محمد بن سعد و دیگر بزرگان اهل سنت در باره محبت رسول خدا صلى الله علیه وآله به جناب ابوطالب علیه السلام مى‌نویسند:
عن أبی إِسْحَاقَ أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال لِعُقَیْلِ بن أبی طَالِبٍ: یا أَبَا یَزِیدَ انی احبک حُبَّیْنِ لِقَرَابَتِکَ مِنِّی وَحُبٌّ لِمَا کنت أَعْلَمُ من حُبِّ عَمِّی إِیَّاکَ.
ترجمه: من تو را از دو جهت دوست دارم، دوستى به خاطر خویشاوندى که با من داری، دوستى به خاطر آنکه مى‌دانم عمویم ابوطالب تو را دوست داشت.
منابع: الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات الکبرى، ج ۴، ص ۴۳، ناشر: دار صادر - بیروت؛
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۱۹۱، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء - الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م؛
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۶۶۷، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م؛
إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۸، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ۴، ص ۷۰، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷ هـ - ۱۹۹۶ م؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱، ص ۲۱۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله - بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.
توضیحات: از این جمله معلوم مى‌شود که حضرت ابوطالب چقدر در نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله داراى اجر و قرب بوده که به خاطر دوستى او با عقیل رسول خدا صلى الله علیه وآله به عقیل ابراز دوستى و محبت مى‌نماید و اگر ابوطالب کافر و یا مشرک بود، هرگز رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله اینقدر به او علاقه نشان نمى داد که به خاطر دوستى او عقیل را دوست داشته باشد؛ زیرا دوستى کافر و مشرک براى رسول خدا صلى الله علیه وآله ارزشى ندارد چه برسد که به خاطر آن دیگرى را دوست داشته باشد.
د :  نامگذاری سال وفات ابوطالب به سال عزای عمومی:
پیامبر از شدت محبت به حضرت ابوطالب سال وفات وى را عام الحزن نامید:
چنانکه حلبى مى‌نویسد:
مات أبو طالب وخدیجه علیهما السلام فی عام واحد وهو عام الهجره، فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلم عام الحزن.
منابع: التوحیدی، أبو حیان علی بن محمد بن العباس (متوفای ۴۱۴هـ)، البصائر والذخائر، ج ۴، ص ۱۷۹، تحقیق: د.وداد القاضی، ناشر: دار صادر - بیروت/لبنان - ۱۴۱۹هـ-۹۹۹م؛
المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده (متوفای۴۵۸هـ)، المحکم والمحیط الأعظم، ج ۳، ص ۲۲۵، تحقیق: عبد الحمید هنداوی، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۲۰۰۰م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج ۱، ص ۱۵۷، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م؛
السخاوی، الإمام الحافظ شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای۹۰۲هـ)، التحفه اللطیفه فی تاریخ المدینه الشریفه، ج ۱، ص ۱۲، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ/ ۱۹۹۳م؛
الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج ۳، ص ۴۹۸، ناشر: دار المعرفه - بیروت – ۱۴۰۰.
هـ : سیل آزار قریش به حضرت بعد از وفات ابوطالب:
چگونه مى‌تواند رسول خدا (صلى الله علیه و اله و سلم) این همه ابراز محبت و علاقه به یک کافر و یا مشرک داشته باشد و ابوطالب چگونه مشرکى است که تا زمانى که زنده بود اجازه نداد هیچ آسیبى به پیامبر برسد:
ما نالت منی قریش شیئا أکرهه حتى مات أبو طالب
ترجمه: تا زمانى که ابوطالب زنده بود، قریش نمى‏توانست هیچ گونه ناخوشایندى براى من ایجاد کند.
الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)، السیره النبویه، ج ۲، ص ۲۶۴، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعه: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱هـ؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۱، ص ۵۵۴، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۲۳؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۷، ص ۱۹۴، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه - بیروت.
و ابن اثیر الکامل فى التاریخ مى‌نویسد‌:
فعظمت المصیبه على رسول الله بهلاکهما فقال رسول الله ( ما نالت قریش منی شیئا أکرهه حتى مات أبو طالب. وذلک أن قریشا وصلوا من أذاه بعد موت.
ترجمه: مصیبت از دست دادن ابوطالب و خدیجه، بر رسول خدا (ص) بسیار سنگین بود، به همین خاطر رسول خدا فرمود: تا زمانى که ابوطالب زنده بود، قریش نمى‏توانست هیچ گونه ناخوشایندى براى من ایجاد کند. قریش بعد از وفات ابوطالب آزار و اذیت کردن را آغاز کردند.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۶۰۶، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ.

چه بگویم که درد دل همی در سینه ماندنش خوشتر است

در این درگه جود و کرم که من دیدم می شود لایق نبود و مزد گرفت.

کس نمیداند ز من جز اندکی
وز هزاران جرم و بدفعلی یکی

من همی آن دانم و ستار من
جرم ها و زشتی کردار من

هر چه کردم جمله ناکرده گرفت
طاعت ناورده آورده گرفت

نام من در نامه ی پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت

عفو کرد آن جملگی جرم و گناه
شد سفیدم نامه و روی سیاه

آه کردم چون رسن شد آه من
گشت آویزان اندر چاه من

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و گلگونشدم

در بن چاهی همی بودم نگون
در دو عالم نمی‌گنجم کنون

آفرین ها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا

اگر سر هر موی من گردد زبان
شکر های تو نیاید در بیان

تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم

اگر درمان تویی دردم فزون باد
اگر عشقی تو سهم من جنون باد

تویی تنها تویی تو علت من تو
تو بخشاینده بی منت من

صدایم کن صدای تو ترانه است
کلامت آیه هایی عاشقانه است

تو را من سجده سجده می‌پرستم
که سر بر خاک بر زانو نشستم


پس نوشت۱:هنوز نیامده باید برم باز دوباره حلال کنید.

پس نوشت۲:اعتکاف اتفاقا جای ما گنکارهاست تا از این مسابقه گناه فاصله بگیریم و بریم تو مسابقه ثواب.

سفری که در پیش است انشاالله

می گویند محبوب ترین جای زمین نزد حضرت حق است.

به خاکش که قدم می نهی باید مراقب باشی چون پا بر بهترین خاکها می گذاری. نگاهت به سنگها که می افتد معنای عزت را بیشتراز حس وجود داشتن حس خواهی کرد.محبوبیتی که در درختانش جای داده در وجود هیچ مادری یافت نخواهی کرد.

گرانی کوه می دانی چیست؟ از کوه هایش که بالاروی فهمش دیگر برایت سخت نخواهد بود. همین که به غار حرا می رسی گویا وحی در گوشت می خوانند و تو را صدا می زنند که بخوان آیات مارا.اصلا خوش ندارم که با این دنیای مادی کثیف مقایسه اش کنم و گرنه نه هیمالیا به بلندی اش می رسد نه آلپ به آب و هوایش.

آب که نمی شود اسمش را بگذاری این هدیه مستقیم خدا به هاجر و طفل مبارکش اسماعیل(ع) است. زمزم را گالن گالن به دورترین نقاط جهان می برند محض شفا و این است بهترین سوغاتی زیارتت.

همین که پایت به آنجا برسد کرام الکاتبین پر کارترین روز هایش را سپری خواهد کرد.پا به وادی ایمن که گذاری برای هر نفست عبادت حساب می کنند.قبل از شروع به راه رفتن اذان و اقامه فراموشت نشود آنجا راه که می روی گویی نماز می خوانی.یادت نرود خواستی بخوابی اسم 40 مومن را بگو که خوابت همان شب زنده داری و خواندن نماز شب با تمام ملحقات است.

راستی صبحانه  و نهار و شامت را که خوردی یک خوراکی کوچک هم در جیبت بذار که بعد از نماز مغرب و عشاء بخوری  که افطار کرده باشی چون آنجا ثواب روزه داری را در طولانی ترین روز های سال هم نمی تواند معادل ثواب روزه داری را که برایت حساب می کنند درک کند.

راستی یادت باشد سبحان الله که می گویی رسیدش را از نذورات بگیری.نمی دانم چقدر می شود اما آن زمان گفته اند که اگر خراج بصره و کوفه را هم به فقیران ببخشند معادل ثوابش نخواهد شد.

آنجا سجده که کردی و مردی بگو که بدون غسل و کفن دفنت کنند و در قطعه شهدای شهرت دفن شوی.

اینها مال وقتی است که کاری نکرده اید اگر نماز شب خواندی و دائم و ذکر بودی دیگر خودت پاداشت را حساب کن. من که طاقتم تمام شد.طفلکی کرام کاتبین که چه می کشد در این روز ها.اما نترسید او از نوشتن خوبی ها هیچ وقت ملول نمی شود.

اگر کمی حالت خوب بود و قرآن را ختم کردی از دنیا نخواهی رفت تا این که جایگاهت را در بهشت در کنار رسول الله خواهی دید.

 منبع احادیثی که متن از آنها ساخته شده بود: کتاب محجه البیضاء ـ جلد ۲ ـ صفحه ۳ تا ۱۵۲


از تمام دوستان و عزیزانی که در این مدت در فضای وب با انها معاشرتی داشتیم حلالیت می طلبیم انشاالله که قسمت و نصیب همگی شما مومنین بشود و روزی شما از ما طلب حلالیت کنید.پس حلال کنید تا ما هم حلالتان کنیم.

یاحق

ما فارس هستیم-چرا نمازمان را عربی بخوانیم؟؟!!(جبران عقب افتادگی ها)

د ر رابطه با دین ، شبهه ای برای برخی از ما فارسی زبان های گاه متعصب وجود دارد و آن هم این است که چرا باید نماز را عربی خواند ؟ما که فارسی زبان هستیم چرا باید نماز را به زبان عربی بخوانیم ؟ چرا باید دعاهایمان عربی باشد ؟ چرا برخی از اعمال و حتی صیغه عقد نکاح هم عربی است ؟

پاسخ دم دستی و همیشگی خیلی ها وحدت است که البته بسیار هم حائز اهمیت است و خود وحدت در اسلام آنقدر مهم و ارزشمند است که خداوند حکیم در قرآن به مسلمانان تاکید می کند که با هم متحد باشند .

جواب بلند پایه تر اما این است که خداوند عزوجل و بزرگ که در تفکر ما و در واقعیت واجب الوجود است و بی نهایت را عقل محدود بشری نمی تواند بشناسد و بر آن احاطه پیدا کند . عقل انسان شاید بتواند به اجسام محدود تر از خود احاطه پیدا کند اما باز هم به علت نامحدود نبودن نمی تواند بگوید این احاطه کامل است .

حال موضوع اینجاست که ما برای آن که بتوانیم تشخیص دهیم خداوند چگونه عبادتی را خواهد پذیرفت باید او را بشناسیم و بر او احاطه پیدا کنیم که این امر برای ما ناممکن است پس به دنبال راهی قابل اجرا می گردیم .

در این راه به افرادی بر می خوریم به نام پیامبران که ادعای رابطه با خداوند را دارند . ادعاهای آنان را بررسی می کنیم و د رصورت صحت آنها را به پیامبری قبول می کنیم . حال از او در مورد خدا و شناخت وی می پرسیم ؛ او خودش هم توانایی احاطه بر خدا را ندارد و فقط آنچه را که خداوند به وی تعلیم داده است برای ما بازگو می کند سپس ما بر حسب گفته های او خدا را می شناسیم و بعد از او در مورد خوشایندهای پروردگار می پرسیم و او نیز دستوراتی را برای ما عنوان می کند که خود از خدا آموخته و ما همچون شاگردی به دست او نگاه می کنیم و مثل او مو به مو انجام می دهیم . ما در تعیین عمل مورد پسند خداوند هیچ اختیاری نداریم و اوست که باید ما را به انجام بهترین اعمال به وسیله ی پیامبران و اولیاءش راهنمایی کند . این خود ادله ای بر کنار زدن تمامی تفکرات بی هویت امروزی است که به اسم عرفان به خورد انسان ها داده می شود مثلا خداوند می فرماید : " الا بذکر الله تطمئن القلوب " و انسانی در پی تمرینات یوگا است تا اعتماد به نفس پیدا کند !

در اثبات آن که چرا باید نماز و اعمال مختلف دین و یا حتی قرآن را عربی خواند دلایل زیادی وجود دارد که فرصت توضیح و توصیفشان نیست و در این بین شیوایی و بلیغ بودن زبان عربی مبین و آشکار است . به طوری که برای بعضی کلمات عربی دهها معادل فارسی وجود دارد و یا برای بعضی کلمات باید جمله و یا جملاتی به عنوان معنا نوشت که واضح است در این شرایط هیچ مترجمی نمی تواند ادعای کامل بودن و بی نقص بودن نوشته اش را مطرح سازد .


پس نوشت۱ : ورود بعضی کلمات عربی به فارسی و کلمات فارسی به زبان عربی ، پیش از فتح ایران هم اتفاق افتاده است و منحصر به بعد از آن نیست .

پس نوشت۲:در مورد فهم فارسی ما از زبان عربی باید عرض کنم به نظر بنده فهم ما در نماز باید عبی شود و اگر فارسی فهم کنیم فهم کاملی نکردیم.مثلا در نماز می گوییم "والضالین"و در ذهن ما کلمه گمراهان می آید اما کدام گمراهان.گمراهان رابه چه منظور می دانیم.اما خداوند باری تعالی فهمش کامل است و وقتی کلمه عربی را به کار میبریم خداوند آن را به عنوان لفظ صحیح و کامل می پذیرد.و در پی آن است که تاثیرات عالیه نماز بر جان ما می نشیند.در مورد فهم ما از کلمات یک نگاهی به کتاب آشنایی با قرآن شهید مطهری بیندازید و برای مثال توضیحاتش را در مورد کلمه"حمد" بخوانید.در واقع فهم ما در نماز آنقدر هم مهم نیست زیرا ما نماز را باید به عنوان یک تکلیف انجام دهیم.

پس نوشت۳:به نظر بنده فهم صحیح نماز فقط به انسان کمک می کند اما وظیفه به زبان آوردن الفاظ است.زبان ها عموما ساخته دست بشرند مگر عربی که ما روایاتی در این زمینه داریم که زبان اهل بهشت عربی است.حال این زبان های ناقصند که توانایی رساندن مفهوم کلمات را ندارند وگر نه در توانایی خدا شکی نیست.
اما تاثیر عالیه نماز بر بندگان اولا به خاطر انجام وظیفه ای چون نماز است که خود همین عربی خواندن جزئی از همین وظیفه است اما به عنوان پارامتر دوم در تاثیرات عالیه نماز باید از الفاظ نام برد.به کار بردن خیلی از الفاظ در نماز جایز نیست و به کار بردن بعضی واجب است.این نشان دهنده تاثیر الفاظ و خواست خداوند در به کار بردن این الفاظ است.
در مورد پذیرش الفاظی که خود توانایی درک آنها را ندارم از سوی خداوند باید گفت که از موضوع تکلیف بودن نماز نباید فراموشمان شود.این الفاظ دستوراتی است از سوی خداوند.اما در درک نکردن آنها باید گفت که خود انسان مقصر است که یا نخوانده و یا نیاندیشیده.پس بخش اول که پذیرش باشد فقط با عربی خواندن ممکن است و اما بخش دوم که تاثیر عالیه است با درک کامل می شود.پس اگر فارسی خوانده شود پذیرش را به همراه ندارد و حتی اگر درک کامل شود بی فایده است.

الگو داشتن در رسیدن به هدف(جبران عقب افتادگی ها)

به نام خدا

چند وقتی است که چندین نوشته در ذهنم بوده که به علت مشغله های زندگانی به مسلخ تحریر کشیده نشده است قصد دارم تا این عقب افتادگی را جبران کنم انشاالله.

حال یکی از مطالب کوتاه را می نویسم تا بعد.

اما بعد

موضوع داشتن الگو در زندگی مسئله حیاتی است.در تمامی مسائل داشتن کسی به عنوان نمونه از کمال در راهی که ما به آن می خواهیم برسیم می تواند ما را به سر منزل مقصود برساند.

در اکثر راه های زندگی پیدا کردن الگویی که به کمال رسیده باشد ممکن نیست مگر مسائل دینی و اخلاقی.

مثلا علی(ع) نمونه تمام و کمال یک انسان رسیده به کمال است و می شود او را به عنوان الگوی زندگی قرار داد برای رسیدن به کمال انسانی.

اما در مقوله ولایت مداری و تبعیت از ولایت و جان فشانی در این راه حضرت زهرا (س) را انتخاب کرده ام  چون در دهه فاطمیه چند جایی شنیدم که حضرت فاطمه(س) در هنگام جان دادن به علی(ع) فرمودند:یا علی من را حلال کن و از من راضی باش.

چند وقت پیش کسانی را شناختم که این الگوی بزرگ را توانسته بودند در خود پیاده کنند. فکه جایی از مناطق جنگی جنوب ایران است.در این منطقه کانالی وجود دارد به اسم کانال کمیل.بچه های گردان کمیل همه و همه در این کانال به شهادت رسیدند.در آخرین ارتباطی که با این گردان گرفته شده بوده بچه های گردان که می دانستند در محاصره اند و راهی جز ایستادن ندارند از پشت بیسیم گفته بودند که فقط از امام بخواهید که از ما راضی باشد ما هرچه در توان داریم خواهیم گذاشت.

می شود علی شد؟


پس نوشت۱: در مورد الگو باید بگم که مصداق مشخصش الگو در خیاطی است.الگو آنجایی است که باید به آن برسی.حال می تواند در هر چیزی باشد.بدون الگو نمی توان ادعا کرد که می توان هر کاری را به اندازه انجام داد.نه کمتر از حد مشخص و نه بیشتر از حد مشخص.در مورد دستورات اسلام ائمه ما نمونه اجرا کننده ی این دستورات هستند و لازم است مثلا برای آنکه بدانیم باید چند رکعت نماز بخوانیم از آنها پیروی کنیم و یاد بگیریم.
جالب اینجاست خداوند به غیر از پیامبران و ائمه اطهار (ع) در رسیدن به کمال بندگی در هیچ مورد دیگری الگوی کامل قرار نداده است.تا شاید به مردم ثابت کند که هدف بندگی است و پایانش هم مشخص است اما هر کار دیگری که در یش بگیریم الکی خود را معطل کرده ایم.البته هر کاری که در مسیر بندگی خداست پس خود جزی از بندگی است.

پس نوشت۲: بشر امروز بسیار در انتخاب الگو سردر گم است چون هدف هایی که انتخاب کرده است در موضوعات سردر گمی هستند.مثلا یکی از این هدف ها رسیدن به مدارج علمی بالاست اما آیا کسی می تواند ادعا کند که در کمال علمی قرار دارد؟ اما هدف اگر سردر گم نباشد و واقعی باشد که همان هدف واقعی خلقت است فرد از سردر گمی در آمده زیرا می توان مثال هایی برای رسیدن به کمال در انسانیت برایشان آورد مثلا حضرت امیرالمومنین علی(ع).

پاک ترین سینمای جهان کجاست؟!!

اوضاع سینما خراب است!

این جمله ای است که این روزها خیلی شنیده می شود . قشر مذهبی و ارزش مدار _ البته عامی _ به خاطر اوضاع بد اخلاق و ظاهر و مسائل فسادبرانگیز این حرف را نقل می کند و قشر عامی کمی بی قیدتر هم به خاطر لودگی و فیلم های بیخود  و البته قشر روشنفکر و پویا و بسیجی نیز از هر دو مورد نالانند .

در این گیر و دار ، کارگردان فیلم پرفروش و جذاب و صد البته زیبای این روزهای سینما ، ابوالقاسم طالبی عنوان کرده است که ما سالم ترین سینمای جهان را داریم .

این حرف به مذاق مان کمی تلخ آمد هرچند نسبت هایی را هم که سلحشور عزیز به سینماگران داده بود به صورت اطلاق به کل نمی پسندم . در مورد صحبت های طالبی باید گفت که این مقایسه برخاسته از یک برداشت اشتباه از فضاست . سینمای غرب و شرق درست در مسیر اهداف و ارزش هایشان قدم برمی دارند . در کشورهایی همچون آمریکا ، برهنگی و نیمه برهنگی نوعی ارزش است و هنرپیشه ها و سینماگران غربی به این ارزش پایبندند . ساعت ها زحمت میکشند و روزها تلاش می کنند تا بهترین لباس ها را بپوشند و بهترین اندام را داشته باشند . در غرب پارتی آن چنانی برگزار کردن و رفتن به آن ارزش است و همینطور آزادی جنسی ( به معنای مدنظر فروید و دوستان و دوستدارانش ) . بازیگران و سینماگران غرب همگی به این ارزش ها پایبندند .

حال آقای طالبی سینمای ایران را در مقام پایبندی به ارزش ها با سینمای غرب و دیگر نقاط جهان مقایسه می کند و آن را پاک ترین سینما می نامد . هرچند شاید از این منظر که وضعیت فعلی سینما همین است و باید آن را تحمل کنیم و به سمت خیر پیش ببریم حرف قابل تحملی باشد اما این حرف هم پیش فرض درستی ندارد . کدام کارگردان ضد ارزشی و از راه به در را به راه کشانده ایم و یا کدام بازیگر را جذب فرهنگ انقلابی کرده ایم که حال دنبال دومی اش می گردیم ؟!

وقتی در انتخاب بازیگرانمان دنبال ارزش نمی گردیم ماجرا به اینجا ختم می شود .

سینمای ما بیمار است . یک بیماری شبیه ایدز ! در بدن این بیمار تنها یک غده ی چرکی نیست که بتوان با یک عمل جراحی ساده آن را خارج کرد بلکه باید از بین غده های چرکی ، تکه ای از بدن را که هنوز سالم مانده خارج کرد .

مقصر اصلی این جریان بدون شک دستگاه دولتی و فرهنگی کشور ماست که در نوشته بعدی به امید خدا با مثال دقیق توضیح خواهم داد .

بوتیک و کمی درباره ی بازیگر درباره الی

امشب فیلم بوتیک را دیدم.نمی توانم بگویم لذت بردم اما بدم نیامد. این فیلم به هیچ عنوان فیلم مخاطب عام نیست و دیدنش را به دوستانی که فقط فیلم با سانسور می بینند توصیه نمی کنم.

حمید نعمت ا...  نویسنده و کارگردان این فیلم که البته معرف حضور است با سریال های شیدایی و ملکوت ؛ تخصص ویژه ای دارد در خرد کردن اعصاب بیننده که در این فیلم با دوربین روی دست گرفتن های محمود کلاری هم همراه شده است و موجب سردرد بیشتر البته ... در این فیلم بازی ضعیف و مثل همیشه سرد محمدرضا گلزار در نقش جهانگیر (جهان) به همراه چند جوان ناشناخته که البته یوسف تیموری خوب بود و حامد بهداد که نقش کوتاهش را مثل همیشه بازی کرد و شاید اولین کارش بود . فیلم می خواهد نقوی به زیر پوست جامعه بزند و از معضلات بگوید شاید هم از فقر اما به شدت سیاه است البته من معتقد نیستم وقتی داستان خاصی را روایت می کنی خارج از آن هم چیزی گفته شود اما گاهی سیاهی اش به حدی است که دیگر باورکردنی نیست مثلا سکانس درگیری حامد بهداد و همسرش ؛ معتقدم حمید نعمت ا... در مقام نویسندگی _ برخلاف کارگردانی  _ بد کار نکرده  لوکیشن های بی ربط و نامفهوم ،سکانس های اضافی و یا در برخی موارد کوتاه و بریده بریده و حذف سکانس هایی که گره را باز می کنند ...حقیر معتقدم کارگردان حتما باید گره های  هر چند کوچک فیلم را با تفکر خودش باز کند تا هم تفکر و نوع دیدش مشخص شود و هم بیننده اغنا شده و از این گره گشایی ها لذت ببرد اما نعمت ا... در این فیلم تقریبا همه ی گره ها را بسته باقی گذاشت  . از نقاط قوت فیلم بازی خوب گلشیفته فراهانی است که نگارنده را به یاد بازی ترانه علیدوستی در من ترانه 15سال دارم و نگار جواهریان در تنها دوبار زندگی می کنیم انداخت .

اتی فیلمه نعمت ا... فرق زیادی با گلشیفته این روزها نمی کند . فرقی نمی کند چه کسی به باد تباهی بگیردت . شاپور یا کیارستمی یا شاید هم کارگردان خورشت مرغ با آلو!

گلشیفته نقشش را خیلی خوب بازی کرد و شاید آنقدر در آن غرق شده بود که دیگر نتوانسته بود بیرون بیاید و امروز که پول به دلار می گیرد ، همین دلار پرنوسان، برای جهانگیر پول به دلار می فرستد . نمی دانم اشکی که روی کاغذ می چکد نشانه ی چیست . شاید دردی است از پوچ انگاری ارزش و کرامت انسانی که چگونه به بازی گرفته می شود و این موجودی که خلیفه ا... مقام اوست ناگهان به گفته ی حق از چهارپایی هم ذلیل تر می شود.

کوردلان می گویند که ما کور چشمیم و طاقت دیدن موفقیت اینها را نداریم! فرض کنیم شما درست می گویید و ما کور چشمیم، حق تعالی که آفریننده ی هر زیبایی است چه طور؟

ما طاقت دیدن سقوط هیچ آدمی را نداریم.

آقایان چرا کف نمی زنند!؟ چرا هورا نمی کشند؟!

ما که سر از کار این جماعت سینما در نیاوردیم.منظورم جماعت هنرمند سینما نیست، آنها که جای خود دارند، اما ما در کار مسئولان دولتی سینما مانده ایم. اینان هر روز سوار بر یک موجند. یک روز رفع توقیف و حال دادن به جماعت هنری سینما یک روز منحل کردن خانه سینما به بهانه ی غیر قانونی بودن!

چند سوال این سرگیجی و ابهام را برای ما بوجود آورده که در زیر می آورم.

چه کسی فیلم جدایی نادر از سیمین را به عنوان نماینده ایران معرفی کرد؟

چه کسانی شکارچی شنبه و 33 روز را تحریم  و بایکوت می کنند؟

چه کسانی به بعد از ظهر سگی سگی و سن پطرزبورگ مجوز ساخت و اکران می دهند؟

پر واضح است که ما دنبال رسیدن به اسم یا اسامی خاصی نیستیم، بلکه چیزی که ما را تعجب زده کرده است، در کنار هم قرار گرفتن این اتفاقات است که به اسم و از زیر مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران است.

خدایش نیامرزد عطاا... مهاجرانی را، خوب از این دستگاه خبر داشت که  گفت ÷سوند اسلامی را از نام وزارتخانه مطبوعش بردارید.

یک روز مسئولان سینما امثال سجادپور از ابتذال در سینما نالانند روز دیگر سلحشور می گوید سینمای ما فاحشه خانه است.

همه فهمیده اند ولی دولت خدمتگذار که تازه قرار بود رویه دولت دهم فرهنگی باشد، دست روی دست گذاشته تا مشکلات فرهنگی خودشان خود به خود حل شوند.

جناب آقای 24 میلیونی! نمی شود مردم را با چوب اقتصاد ادب کرد، مردمی که هرروز با سمپاشی فرهنگی مصرف زده شده اند و تجمل گرا.

حتی اگر میلیاردها دلار پول داشته باشند یا در صف خرید دلارند یا در صف خرید سکه طلا.

سیاست فرهنگی و مدیریت فرهنگی سنگ سنگینی است که بازوان پرتوانی و حساسیت بیش از حد و عملکرد مثبت به دور از جوزدگی می خواهد. عرصه ی فرهنگ مثل عرصه اقتصاد نیست. امروز نباید کاری بکنیم که فردا مجبور شویم بگوییم غلط کردیم.کارفرهنگی سهام عدالت نیست که یک روز پخش کنیم و فردا بی خیالش شویم. امروز که فلان فیلم ضد فرهنگی را مجوز پخش دادیم فردا باید فلان فوتبالیست را ببینیم در زمین فوتبال قبیح ترین اعمال را انجام دهد.

هنوز این ندا در گوشم هست که رهبری خطاب به دولت نهم فرمودند که "در دولت شما فرهنگ مغفول مانده است".

آقایان فیلم جناب فرهادی نه به نظر حقیر بلکه به نظر اهل فن، فیلمی است با نمایه های ضد فرهنگ دینی ما.چه کسی این فیلم را فرستاده تا کمک کند به صدور انقلاب؟

راستی آقایان فیلم منتخبتان در حضور ستارگان جهان جایزه معتبر گلدن گلوب را برد.چرا کف نمی زنید؟! چرا هورا نمی کشید؟! چرا رسانه ملی تان در لیست اخبار مهمش اعلام نمی کند که اصغر فرهادی جایزه اش را شخصا از دست خانوم سردسته ایلومناتی گرفته است؟! مگر غرور ملی ندارید، چرا سرود ایران ایران پخش نمی کنید؟!

نترسید امام خامنه ای که از دستتان خون دل می خورد این هم روی همان قبلی ها. سربازانش! هم خوابند، مگر ندیدید طرف 11 روز در خانه اش خوابید و به امام مان دهن کجی کرد و ما هم ککمان نگزید؟!

شما راحت باشید ما هم برای اصغر عزیز کف زدیم و پای کوبیدیم.حیف که ماه صفر است و از این مردم 9 دی ساز می ترسیم، و الا سه روز هم جشن اعلام می کردیم......

آقایان اگر کشور به دست امثال شما بماند و عملی درخور نکنیم؛

همان که حسین(ع) برای اسلام یزیدی فرمود

"ان الجمهوریه الاسلامیه الایرانیه والسلام "

همین مطلب در سفیر کرمان

 نظر مسعود فراستی در مورد جایزه گلدن گلوب

پیمان دوباره

نه دی شد دوباره

خشم حسینی مان امروز دامن یزیدیان را گرفت

شاید همین یک بار پیش پای حسین(ع) افتادیم

شاید همین یک بار لبخند به روی زهرای اطهر(س) آوردیم

امشب جشن می گیریم

ساندیس بیاورید تا مست شویم!

**********************************

خرابه

«عمه جون! بابام الان توی بهشته؟»...«آره عزیزم»...«منم اگه بمیرم میرم پیشش؟»...

به نقل از : مشترک مورد نظر

 

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

آزمودم عقل دور اندیش را
بعد ازین دیوانه سازم خویش را

مرگ تدریجی یک منجی!

وهابیت آغازی قدیمی دارد اما این آغاز قدیمی نفی هیچگونه توطئه ای را نمی کند،البته اگر وجود داشته باشد که جای تحقیقات فراوان و حتی بحث و مناظره است.

وهابیت در افکار جلوی پرده خود مبارزه با تفکرات غربی و شرقی و به طور کلی غیر اسلامي  و حتي گاهي اسلامي كه به زعم آنها منحرف بيايد را دارند. اين تفكرات با مرگ فردي به اسم اسامه بن لادن در حال پاك شدن از اذهان جهانيان است.

اين مرگ مشكوك كه به دست دولت امريكا كه پرچمدار بزرگ امپرياليسم و حمايت تمام و كمال از صهيونيست است انجام شد، معاني متفاوتي را با خود به همراه داشت.

بن لادن گذشته از تفكرات و هابي خود، رابطه نزديكي با خانواده حاكم بر عربستان يا همان آل سعود داشته و يكي از شاهزادگان عربي است. خود آل سعود ادعاي وهابي بودن البته نه به عنوان القاعده بلكه به عنوان داشتن منش و روش و فكر وهابي گري را دارد. سالها و سالها است كه روابط نزديك آل سعود و دولت آمريكا بر كسي پوشيده نيست مخصوصا بعد فيلم مستند فارنهايت 9/11 مايكل مور. استفاده بي اندازه گروهك القاعده از سلاح هاي غربي چه آمريكايي چه هم پيمانانش خود مدرك مهمي بر مشكوك و برنامه ريزي شده بودن اين تفكر است.

جريان و هابيت يكي از بزرگترين نحله هاي اسلامي است كه به منجي گرايي مي پردازد. جالب اينجاست كه مدارك نوشته هايي از وهابيون بزرگ در الازهر و ديگر مدارس آنها وجود دارد كه سالها قصد داشته اند، بن لادن را همان منجي موعود آخرالزمان جا بزنند. و جالب تر اينكه حتي از احاديث شيعه هم در اين راه استفاده كرده اند.

مطلبي كه در اين بحث جاي تامل دارد اين است كه غرب و برنامه ريزانش به خوبي اين موضوع را درك كرده اند كه انسان به صورت فطري منجي گراست و در سدد بر آمده اند تا اين پايان زيباي بشريت را كه البته خود آغازي بر واقعيت بشري است مخدوش كنند.

غرب سالها تمام ابزار خود را به كار بسته تا منجي تقلبي و ساختگي براي جهانيان بسازد تا از وظايف خود نسبت به منجي واقعي باز بمانند. از منجي سازي در هاليوود همچون spiderman، مرد آهني و غيره گرفته تا منجي هاي خبري اش همچون بن لادن.

در سالهاي اخير جمعيت زيادي در جهان به واسطه غرب ستيزي از همه مهمتر امريكا و منجي گرايي جذب اسلام وهابي شدند. مردمي كه عامل تمام بدبختي هاي خود را سياست هاي خصمانه امريكا مي دانند حتما در نگاه اول از اتفاقي همچون برج هاي دوقلو بدشان نمي آيد و عاملين آن را تحسين مي كنند. افزايش اسلام گرايي سالهاي اخير بخش زيادي به همين اتفاقات مربوط مي شد.

اما براي تحليل اين جريان بايد گفت كه شاخصه اصلي همه اين شبيه سازي ها عدم پايستگي و انس با انسان هاست. بايد گفت مردم جهان هرچه به spiderman فكر كردند و به انتظارش نشستند نتوانستند با اين موضوع كنار بيايند كه يك عنكبوت آنها را نجات دهد يا يك مرد ساخته شده از جيوه! و به سرعت علقه و انس خود نسبت به آنها را از دست دادند. خود تفكر بن لادن نيز وارد همين ورطه شد و انسان هايي كه نيل به اين هدف كرده بودند به سرعت متوجه شدند تفكري كه در كشورهاي مختلف جهان بمب گذاري مي كند و به همراه آن تعداد زيادي انسان بي گناه را مي كشد نمي تواند منجي باشد. از طرفي حضور تفكر اصيل منجي گرايي كه همان تفكر استكبار ستيز و حامي مظلوم شيعه است به طور وسيعي در حال گسترش بود.

لابي صهيونيست به صورت احمقانه اي از طرفي سلاح در اختيار القاعده قرار مي دهد و از طرفي ادعاي مقابله با آنها را دارد.

اين موضوعات همگي دست به دست هم داده تا القاعده يا همان وهابيت امروز با مشكلات متفاوتي روبرو باشد كه بزرگترين آنها كمبود نيرو است.

در عمل القاعده براي آمريكا و لابي صهيونيستي تبديل به مهره ي سوخته شده است.

در آن موقع حس اسلام خواهي در مردم زنده شده بود علي الخصوص در كشورهاي مسلمان عربي. اين اتفاقات به همراه افول تفكر وهابيت و سوي ديگر فشار و فساد بي اندازه حكام عربي كه حتي بدون ترس از افكار عمومي به فساد و ظلم مي پرداختند و تضاد بيش از حد اعمال آنها  با تفكرات و اصول اسلامي كه بزرگترين آنها حمايت از رژيم جعلي و غاصب صهیونیستی است، باعث شد پديده اي که كاملا عاري از هرگونه تفكر القاعده اي بود، به نام بهار عربي اتفاق بيافتد.

و در اين شرايط ديگر كشتن بن لادن دور از ذهن نيست. هرچند كه مقامات غربي اين عمل را به احمقانه ترين شكل انجام دادند، اما علت بزرگ اين اتفاق مرگ القاعده و وهابيت پيش از مرگ بن لادن بود. البته وهابيت منطقه هنوز هم سرباز دست به سينه آمريكاست و با كوچكترين اشاره به بحرين و اردن هجوم مي برند و سركوب مي كنند.

مردم مسلمان منطقه دريافتند كه هيچ نيرويي نمي تواند در مقابل خواست و اراده ي به حق آنها بايستد و از طرفي تفكر وهابيت و القاعده كه زاييده ي آن است را در هيچ جاي دين و مسلك خود نيافتند پس از خانه هاي خود بيرون آمدند و با تمام غيرت ديني خود شهادت را به جان خريدند و جلوي گلوله هاي حكام ظالم خود ايستادند و در ادامه ي انقلابشان با همان غيرت پرچم منحوس اسرائيل را از بالاي سفارت غصبي اش پائين كشيدند.

و اين مرگ وهابيت و القاعده بود... 

همین مطلب در سفیر کرمان

چاپ شده در آخرین شماره نشریه پرونده

ماموریت غیرممکن4!

پروژه ای به نام فرار از دانشگاه!

فرار از دانشگاه اگر اسمش را نگذاريد مي توان به آن ترك كردن دانشگاه گفت. جايي كه شايد امروز نفس كشيدن هر دانشجوي به واقع مسلماني در فضاي آن تنگ بيايد. ترك كردن نه به معناي كوچك شمردن اين فضا بلكه به معناي تشخيص الويت در جايي ديگر به اسم حوزه علميه است. گذشته از تمام مواردي كه فرار از دانشگاه را واجب اعلام مي كند هدف براي رفتن فقط ترسيم ايدئولوژي و تزريق آن به نهادهاي مختلف اين كشور اسلامي است. در يك مقايسه كوتاه بين كشور خودمان و كشورهاي به قولي جهان اولي مورد بسيار درشت و واضحي را پيدا مي كنيد كه آن تعريف صحيح و عملياتي ايدئولوژي در بخش هاي مختلف جامعه است(هر چند خود آن ايدئولوژي اشتباه باشد). مشكل اساسي ما نبود نمود عملي و حتي تئوري ايدئولوژي ما كه همان اسلام عزيز است به عنوان برنامه جامع كشور و نظام ما است.

همين مسائل و مشكلات كه ما در جمع هاي دانشجويي خودمان بارها و بارها به اين نتيجه رسيديم كه مشكل ما از راه اجتهاد روشنفكري كه دو اصل جدا ناشدني از يكديگر هستند قابل حل است، من را ترغيب كرده تا به حوزه علميه نقل مكان كنم تا شايد قدمي در اين راه بردارم.

اما اين فقط توضيحي در رابطه با چرايي نقل مكان از دانشگاه به حوزه بود.

بحث اصلي من سير تغيير مكان از اينجا به آنجا است. ابتدا كه سد محكمي به نام بروكراسي اداري در دانشگاه كه البته به حوزه هم سرايت كرده پيش رويت است، به قولي فرار از دانشگاه را غير ممكن مي كند. جالب اينجاست كه اگر تصميم به تغيير رشته يا انتقال به دانشگاه ديگر را گرفته بودم سيستم زيبايي طراحي شده بود و كار بسيار راحت و امكان پذير بود. اما رفتن به حوزه گزينه پاك شده از ليست انتقال هاي وزارت علوم است. گويي نه تنها دولت و قانون گذاران حوزه علميه را محل خدمت به اين كشور و نظام نمي دانند كه حتي به خدمات متقابل اسلام و ايران هم اعتقادي ندارند.

اگر انصراف بدهي كه ديگر هم سختي هاي جريانات اداري را و هم پول هنگفتي كه بايد به سيستم( كه البته وجود ندارد) پرداخت كني و هم شماتت ديگران را بشنوي كه چرا انصراف داده اي و مدركت به دردت مي خورد و كذا و كذا.

با خودت مي گويي شايد بهترين راه همان باشد كه درس را در دانشگاه تمام كني بعد وارد حوزه شوي آنهم به خاطر شرايط بالا اما حتي يك لحظه پس از گرفتن تصميم ترك دانشگاه حضور در اين سيستم آموزشي و اين محل هاي گاهي پر از گناه نه تنها تلف كردن وقت است كه خسران را نيز به همراه دارد.

اگر همه مشكلات را قبول كردي و انصراف دادن را به جان خريدي و رفتي سراغ حوزه، به مشكل جديدي بر مي خوري كه اگر تا آن روز در اين مورد با خودت كنار نيامده باشي توي ذوقت مي خورد حسابي و پشيمان مي شوي از اين همه تلاش كه كرده اي. از در حوزه كه وارد مي شوي اول از همه تورا به خاطر انصراف دادنت شماتت مي كنند. يكي مي گويد مدركت به دردت مي خورد و آن يكي مي گويد بودي دانشگاه حالا دير نمي شد ... اين خلاصه اي از مطلع ورودي ات بود كه گفتم ما بقي بماند بين خودم و حوزه اي ها...

آنجاست كه با خودت خطاب به دوستان حوزه اي ات مي گويي: اگر شما درست بوديد حتما جامعه امروز درست شده بود و اين وضعيت را نداشت.

با خودت اين ها را تكرار مي كني و هر روز براي ساختن تفكرات و علوم اسلامي مصمم تر مي شوي و قدم در اين راه پر بهجت مي گذاري. جايي كه احساس مي كني جز براي خدا كار نمي كني، حتي ذره اي...

اعزام بی نهایتمین کاروان کمک مالی برای رژیم صهیونیستی!

به نام عشق ابدیم

مسله وجود مارک های صهیونیستی در بازار کشور ایران که دایعه دار مخالفت با صهیونیسم است مشکلی اساسی است. این موضوع در زمان حمله اسراییل به غزه به صورت کاریکاتور واری بزرگ شد اما سپس با اظهار نظر های غیر مسولانه برخی از مسولین و سکوت بعضی دیگر به حاشیه رفت و امروز در حال محو شدن از اذهان همگان است. شاید به فکر عناوین شرکت هایی بیافتید که لاجرم باید از آنها استفاده کرد مثل شرکت اینتل. اما در این مجال روی صحبتم در مورد اجناس و مارک هایی است که لاجرم از استفاده از آنها نیستیم. مثلا نوشابه هایی با مارک های صهیونیستی. این محصولات امروزه به صورت عمده در کشور ما تولید شده و مصرف می شوند و اتفاقا اکثر اظهار نظرهای غیر مسولانه در مورد همین محصولات بود. در مورد این شرکت ها دو سناریو مطرح است که هر دو را مورد بررسی قرار می دهیم.

اول:این شرکت ها بابت تولیداتشان به شرکت مبدا پول پرداخت می کنند و محصولشان مورد تایید شرکت هایی است که مارک آنها را بر روی قوطی های خود نصب می کنند پس حرف اول و وابستگی آنها و رفتن پول در جیب نامبارک رژیم صهیونیستی است.

دوم: و اگر این شرکتها هیچ رابطه ای با شرکتهایی که مارک آن را بز روی قوطی های خود حک می کنند ندارند و محصولاتشان را خودشان تولید، تایید و عرضه می کنند پس حک کردن نام آن شدکتها بر روی قوطی ها و شیشه ها نوعی شارلاتانی اقتصادی. و از آن بزرگتر نوعی دروغگویی است.در این حالات دوم به شدت جرم سنگین تر است و مصداق عدم رعایت حقوق مصرف کننده هم نیز هست.

در پایان خدایا به مسولین ما، جوانان ما،دانشجویان ما،پدران ما،مادران ما،برادران ما،خواهران ما و خود ما دغدغه ی اسلامی انسانی اعطا بفرما.

سینمای دفاع مقدس یا سینمای معمولی با طعم دفاع مقدس

بسمه تعالي

به بهانه ی هفته دفاع مقدس

دفاع مقدس يك گنج تمام نشدني است. امام خامنه اي

از اين گفته ي حضرت امام خامنه اي  بر مي آيد كه اين گنج نا تمام را مي توان به هر مقداري نياز است در مسائل مختلف خرج كرد. در اين مجال حقير مسئله مورد نيازي همچون صنعت سينما را مورد بحث قرار داده ام. البته ايشان در مورد سينماي دفاع مقدس سخناني را ايراد فرموده اند كه خواندنش را به عهده خوانندگان اين نوشته مي گذارم.

گذشته از اين كه آيا سينماي دفاع مقدس در داخل ‍ژانرهاي امروزي سينما ( كه بارها كليت وجود اين ژانرها از سوي سينماگران نفي شده است) قرار مي گيرد يا نه، در كشور ما فيلم دفاع مقدس صاحب نوع و شاخصه هاي خاص خود است.

اين نوع از فيلم ها ، عموما ساختشان هزينه بر بوده و نياز به حمايت هاي مالي سازندگان دارد. البته معمولا اين حمايت ها صورت مي گيرد، مگر در موارد خاص.

اما مورد بحث حقير درون مايه آثاري است كه تا امروز از كارگردانان و سينما گران ايراني ديده ايم.

سوالي كه هميشه بعد از ديدن يك فيلم دفاع مقدسي براي من پيش مي آيد اين است كه اين اتفاقات چرا افتاده؟ چرا جنگ و چرا كشته و شهيد و اسارت؟ واقعا اگر مطالعه يا پس زمينه اي از اين موضوعات در ذهنم وجود نداشته باشد، اين فيلمها هيچ وقت جوابم را نداده است.

اين گنگ بودن در چرايي و علت مقدس بودن 8 سال دفاع رزمندگان ما باعث شده كه فيلم هاي دفاع مقدس ما صرفا به فيلم هايي داستاني كه مي توان براي هر كشوري كه در جنگي بوده و حال مي خواهد فيلم جنگي بسازد متصور شود.

اين موضوع حتي در برجسته ترين فيلم هاي دفاع مقدس ما همچون از كرخه تا راين، بوي پيراهن يوسف، آژانس شيشه اي، ليلي با من است، سفر به چزابه، اخراجي هاي 1و2 و... قابل لمس است.

در اين فيلم ها گاهي تك جمله اي با اين مضمون كه رزمندگان  ما با خدا معامله كرده اند يا اين كه از تسليم شدن خوششان نمي آمده گفته و ديده مي شود اما فيلم چيزي در مورد چرايي اين اتفاقات چيزي نمي گويد.

در اين فيلم هاي مطرح دفاع مقدس ما گاهي علت هايي براي جنگ عنوان مي شود كه از نظر حقير مردود است.

مثلا علت وطن پرستي را عنوان مي كنند. اما اين وطن پرستي جايي در ادبيات دفاعي ما ندارد. زيرا در تاريخ ما مرز ايران از مصر بوده تا هند. اين وطن پرستان ايراني كجا بوده اند كه حال مرز هاي ما اينگونه است؟

علت ديگر حفظ امنيت است كه عنوان مي شود. بحث را پيچيده نمي كنم و همين مقدار بس كه حفظ امنيت به ذات اصالتي ندارد. مثلا سرباز رژيم نا مشروع اسرائيلي كه امنيت آن را تامين مي كند هم عملي مقدس را انجام مي دهد؟!

فيلم دفاع مقدس علاوه برنشان دادن  لباس خاكي و تانك و ژ3 و كلاشنيكف بايد چرايي مقدس بودن اين جنگ را هم نشان دهد.

حال اگر بيايد كف سالن آژانس شيشه اي بنشيند و داستان غول و دفاع جوانان تازه نفس را تعريف كند به درد كتاب كودكان مي خورد و بس. بايد حق داد به مردم كه هيچ نفهمند.

معضل را شايد آنجا بايد پيدا كرد كه افراد نه براي اعتقادات و اتفاقات فيلم مي سازند كه براي گرايش ها و زدن حرف هاي سياسي خود فيلم مي سازند. نه اينكه اين كار مردودي باشد بلكه به حاشيه بردن سينماي دفاع مقدس كاري مردود است. شايد اين كار را اگر به طور برعكس انجام داد اتفاق خوبي در سينماي دفاع مقدس بيافتد. يعني فيلم را با محوريت تبيين جنگ ساخت و در حاشيه آن حرف ها را زد.

به عنوان حرف آخر بايد بگويم، استفاده ازبهترين تكنيك هاي فيلم سازي و داستان نويسي به عنوان ويترين كار و جذب بيننده ي بيشتر بسيار اهميت دارد.       

فقط جهت اطلاع بی بی سی و سازمان سیا و دوستان و دوست دارانشان

خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است.

خامنه ای کوثر است دشمن او احمق است.

زین پس به جای واژه بی معنی و بد معنی مقام معظم رهبری از لفظ امام خامنه ای (مدظله العالی) استفاده می کنیم.

ان کید الشیطان کان ضعیفا.

لیظهره الدین علی کله و لو کره المشرکون. و لو کره الکفرون.

یاحق

شما هم سکته ببینید!2

فرزندان انقلاب که  حالا شده اند ساندیس خور های نظام اینارو ساختن  حتما ببینید و به دیگران هم توصیه کنید.

قسمت هفتم

قسمت هشتم

قسمت نهم

قسمت دهم

قسمت یازدهم

قسمت دوازدهم

اگر خوشتان آمد سازندگان را دعا کنید که مستدام باشند و در راه.

شما هم سکته ببینید!!!

کلیپ هایی را که یکی از برو بچه های ساندیس خور نظام ساخته حتما ببینید.

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

امیدوارم لذت ببرید.

شباهت هایی بین غرق شدگان...

بسمه تعالی

 چند روز پيش خبری به ما رسيد مبنی بر آنكه جوانی در دريا غرق شده است. كمی به حالاتش پس از غرق شدن فكر كردم انسان مرده چه انسانی است؟ چه حالاتی دارد و چگونه با دنيای‌اطرافش تعامل می كند؟ جواب اين سوالها را می توان در ذهن تجسم كرد، تقريبا انسان غرق شده شبيه به يك تنه درخت می ماند_ حتی می توان گفت تنه درخت به درد بخور تر از انسان غرق شده است. كمی فكر انسان را به خود مشغول می كند. ناگهان شباهتي بين دو اتفاق به ذهنم رسيد.

 غرق شدن! غرق شدن در دريا شباهت هايی‌ با غرق شدن در گناه دارد كه برايم جالب بود. اين دو نوع غرق شدن علتهايي شبيه با هم دارند.

 علت اول غرق شدن در دريا عدم شناخت از خود و توانايی های خود و يا حداقل فراموش كردن آن ها است. انسان فراموش می كند كه ماهی نيست و آبشش ندارد و پس از كمی تقلا خسته می شود و خود را در دريا رها می كند و كم كم آب وارد شش هاي او شده و را خفه مي كند و او در در دريا غرق مي شود. يك علت غرق شدن در گناه هم نشناختن خود و ظرفيت های خود است. انسان نمی داند كه شهوت موجود در وجودش تا چه حد خطرناك است. فراموش كرده كه غضب و قدرت در وجودش است و حتی نمی داند كه از كوچكترين چيز ها در زندگی اش تأثير می پذيرد. و بزرگتر از همه فراموش می كند كه برای چه آفريده شده و پای بر روی زمين گزاشته است.

 علت ديگر غرق شدن در دريا عدم شناخت از محيطی است كه وارد آن می شود.انسان نمی داند كه دريا بستر خطرناك و بی رحمی است، اولين موجش ممكن است كار آدم را تمام كند. زير پای آدم را خالی می كند. از بيرون كه به آن نگاه می كنی وسوسه ات می كند كه به آن وارد شوی اما وارد شدن همانا و خطر همانا. اگر پايت را جايی آن طرف تر بگذاری ديگر بازگشت به ساحل در حاله ای از ابهام است.

 عدم شناخت از فضای گناه نيز علت اصلی ورود به ورطه گناه و غرق شدن در آن است. خداوند قانوني ‌برای دنيا وضع كرده است. او در كتاب مجيدش فرموده دنيا لهو و لعب است هر چه به آن نزديكتر شوی بيشتر در لهو و لعب غرق می شوی. دنیا كه خود محل غرق شدن در گناه است خواصی دارد كه بايد شناخت. پر است از وسوسه های گوناگون و رنگارنگ كه تنها با شناخت و تقوا می‌توان از بين آنها فرار كرد و اسير شان نشد.

انسان غرق شده در گناه بی تفاوت به اطرافش سر در كار خويش فرو كرده و همچون شئي بي مصرف خود را اسير گناه می كند. رفتار هايش را با هيچ ميزانی نمی توان سنجيد. در هنگام غرق شدن در دريا اگر شانس بياوریم نجات غريقی به فريادمان برسد و نجاتمان دهد و الا كه إنا ... و إنا اليه راجعون. در هنگام غرق شدن در گناه توبه به درگاه بزرگ ترين نجات دهنده كه همانا خداوند است می تواند نجات بخشمان باشد. ای تواب و اي رحيم ما غرق در گناه شده ايم. توبه ما پذير و به راه خودت هدايتمان فرما.

مرگ بر ما...

دوباره صهیونیست به غزه حمله کرد. به پاره ای از تن اسلام.

دوباره فریاد یا للمسلمین بلند شد. دوباره صبح که از خواب پا شدیم یا ظهر که پا شدیم تو فکر پول بودیم و دانشگاه و گرفتن حال رقیب سیاسی خودمان و....

مرگ بر آمریکا...

مرگ بر اسرائیل...

مرگ بر صهیونیست...

مرگ بر یهودی منحرف...

مرگ بر مسیحی منحرف...

و مرگ بر مسلمون منحرف...

مرگ بر ما که غیرتمان را باد برده و شکم هایمان پرشده از مال حرام.

مرگ بر ما که قرآن را روی سر می گذاریم اما هرکس که دوست دارد آن را زیر پا می گذارد و می سوزاند ما هم ککمان نمی گزد.

مرگ بر ما...  

برخیزید... پیش به سوی کار فرهنگی

     بسمه تعالی

انسان ها يك به يك و با هر دين و آيين و مذهبی توانايی فهم اين موضوع را دارند، كه زندگی هايشان با هم در تعارض است. از رفتار های پدر و مادر در يك خانواده با فرزندان و بر عكس گرفته تا رفتار های اجتماعی انسان ها پس حتی اگر نقل حديث و آيه هم نكنيم می توان نياز هدايت جامعه به سوی اخلاقيات و رفتارهای صحيح را اثبات كرد.فرهنگ، لغتی است، كه در اين مورد بسيار استفاده می شود.انسان به واقع پاك نيت وحتي به دنبال رفاه انسانی هم شروع به تفكر و جستوجو در باره ی بهترين نوع فرهنگ براي ترويج در جامعه می پردازند. بحث اثبات اين موضوع كه خداوند خالق انسان است را به همين حد اكتفا می كنيم كه وجودی به نام انسان را يافته ايم. پس در قانون عليّت هر علتی معلولی دارد. پس انسان علت دارد.همان علت و عللی كه از تسلسل و دور به دور است خداوند است كه خالق بشر است. و به راحتی قابل اثبات است كه بهترين فرد برای دادن قانون و دستور العمل (كاتالوگ) برای هر شيئ سازنده يا مخترع آن است. كه البته خالق انسان خداست، پس او بهترين رفتار و روش را برای انسان می نويسد .. انسان پاك نيت به دنبال برنامه خدايی می گردد.تعدادی كتاب آسمانی می يابد. يكی از اين كتاب ها را كه كنار می گذارد، ديگر كتاب ها حتی‌قابل اعتناء هم نيست. حتی نمی توان اثبات كرد كه اين كتاب ها يا همان برنامه، نوشته های قانونی از طرف خداست. اما آن كتاب كه نامش قرآن است را كه باز می كنید مي بينيد كه در آن تحدي كرده كه كتابی، سوره ای بياوريد مثل اين اگر از راستگويان هستيد. با خود می گویید اين كتاب معجزه است و خدايی. حال داخل اين كتاب كه صدق مطلق است( اگر كسی ادعايی دارد رو كند حتما) نوشته مسيح(ع) هم پيامبر بوده اند. نوشته موسی (ع) هم پيامبر بوده اند. آن گاه می گوييم خوب كتاب های منتسب به ايشان را كه اين كتاب(قرآن) تصديق كرده صحيح است را بخوانيم. كتاب منتصب به موسی (ع) را كه تورق می كنی ربا خواری و ازدواج با محارم و چه و چه و چه پيدا میكني و سريع می بندی. كتاب های! منتسب به مسيح (ع) را كه تورق می‌كنی می خوانی كه اگر كسی ظالم بود بگذار ظلم كند، ازدواج ممنوع است، خدا سه عدد است كه هر سه عدد يكي و يكی سه عدد است. خلاصه كنم برايتان كه اين را هم می بندی و می روی سراغ اولی كه حتی 2 آيه در آن نمی يابی كه در تعارض و تضاد با يك ديگر باشند _ می گويی بسم ا... شروع كنيم. دستور هايی می يابی كه بايد به آن ها يك به يك و جزء به جزء عمل كنی. جايی از كتاب نوشته نماز بخوان می گويی چگونه ؟جواب ميدهد: ما به پيامبر كتاب را آموختيم . می گويی پيامبر از دنيا رفته. می گويد از خدا و رسول خدا و صاحب الامر پيروی كن _ می پرسی صاحب الامر كيست؟ می گويد همان كه ايمان به خدا دارد و زكاتش را پرداخت می كند هنگامی كه در ركوع نماز است. اينجاست كه تو را به همه چيز وصل می كند. در ميابي كه نه فقط فرهنگ را براي رفع دعواهايت با همسايه كناري و بالايي و پاييني نياز داشتي بلكه فرهنگي است كه زندگي تو را معنا مي بخشد و براي انتهايش به تو مهدويت را معرفي مي كند. روحت شاد و يادت گرامی می شود. لذت می بری از اين كه مسلمانی وشيعه اي و اينگونه زندگی و خلقتت هدفمند است. مثل يك اسب نيامدی بخوری و مثل خرس بخوابی و مثل خروس... و مثل الاغ از موسيقی‌ خوشت بيايد. آمده ای با زندگی كردن بندگانه ارزش پيدا كنی.

حالا به فرهنگ سازی نه به عنوان يك نياز بلكه به عنوان وظيفه عمل می كنی. آنجا كه می خواهی ثابت كنی كه سرباز امام زمانی، آنجا كه می خواهی بندگی خدا بكنی.

 خداوندی كه 124000 .. فرستاده داشته برای هدايت انسان ها، كه آن قوم ...(بيب) در يك بين الطلوعين (تقريبا 1.5ساعت) 70تنشان را می كشد، در كتاب آخرين پيامبرش می نويسد كه بيشتراين مردم  از ناسپاسانند و كسانی كه نمی دانند برای چه آفريده شده اند. اما با اين حال وعده داده است كه دينش را و فرهنگ زيستن اش را كه برای آفريده اش فرستاده بر تمامی جهان چيره خواهد كرد. پس به دنبال جايگاه خود در ظاهر كردن اين چيرگي بگرديم و ببينيم آيا وسيله خدا برای ظهور دينش در تمامی جهان هستيم  يا از خاسرينيم. نكته ای كه در مورد 124000 پيامبر در كتابش نوشته اين است كه نبايد در كار فرهنگی نا اميد شد و بايد تحمل كرد. در كتاب نوشته، آخرين پيامبرش و آخرين آورنده ی فرهنگ زيستن رحمت و موهبتي برای جهانيان است . می نويسد او از همه مهربان تر است بعد در دوران زندگانی زيبايش روی سرش خاكستر و شكمبه ي گوسفند می ريختند و او باز مهربان بود و باز هم از او پيروي نمی كردند. حال ما با دو روز قيافه گرفتن و اين اخلاق گاهی گندمان، توقع داريم، هرچه می گوييم همه با هم يك صدا بگويند: چشم. به قول حشمت فردوس: زكي. حالا حالا ها بايد بي محلي ببيني و فحش بشنوي و كتك بخوري تا شايد اسمت را بتوان گذاشت فرهنگی كار.

 بعد در كتاب می خوانی كه نوشته 2 به 2 و يا تك به تك برای احياء فرهنگ صحيح و الهی قيام كنيد. پس برادر من منتظر بودجه دولت نشين كه ول معطلی. آقايان اتو كشيده ای كه متراژ اتاقهايشان را به زور تصويب قانون بايد كم كرد كجا از دغدغه های تو باخبرند؟! اگر هم با خبر باشد چه كسی سالی 4 بار برود مكه و كربلا و سوريه و اونجاهايی كه ديگر ولش كن نگم. پس به قول پدر بزرگ های عزيز با غيرتمان كه گوشت خروس می خوردند ولی موسيقی گوش نمی‌ كردند، تا غيرتشان دود شود و به هوا برود : دستت را بگذار روی زانوی خودت و بگو يا علی. البته می دانم كه خودتان می فهميد ولی توضيح بدم كه منظور اين نيست كه نقد نكنيد و از حكومت نخواهيد منظور اين است كه منتظر نباشيد تا  دولت پول بدهد تا مثلا يك نشريه انتقادی بيرون بدهيد. بايد جنبيد.

شيطان كه خود مخلوق ديگر خداوند است به سرعت به تعداد همنشينانش در جهنم می افزايد. در كتاب نوشته كه او دشمن آشكار است و با دشمنی كه آشكارا دشمنی می كند بايد آشكارا جنگيد.

روزی روزگاری در دانشگاه شهیدباهنرکرمان

دويدم و دويدم                                             سر كويي رسيدم

يه دانشگاهي ديدم                                     تندي داخل پريدم

يه ميدون يه سر داشت                                دانشجوي پسر داشت

سمت راست اين ميدون                              يه جايي بود اين نشون

امور فرهنگي بود                                        كاراش همه جنگي بود

دويدم و دويدم                                            به مرکزش رسیدم

پارتيشن بندي بودش                                 حالا بگم از سودش

پارتيشناش چه حال بود ؟                           جاي خوردن و قال بود

پر از عكساي خوشگل                                از كَسا و آدماي بي مشكل

اينها رو بگذار كنار                                      دست از سرشون بردار                              

مدير كل اينجا                                           فرهنگيه به خدا

كاراش از رو حسابه                                   دشمن اون کلاغه

وقتي كه اونو ديديم                                   تو بغلش پريدم

به من هزار تا قول داد                                 چندتا قول تُپُل داد

گفتش بيا پول بگير                                   از رئيس كل بگير

كي گفته كارا سخته                                 خيال ما كه تخته

از خوشحالي دويدم                                  به مملي رسيدم

گفتم بريم كار كنيم                                  حرفامونو جار كنيم

با هم ديگه نشستيم                               با هم نشريه بستيم

 گفتيم آقا پل ( پول) بدين                          از جيب مدير كل بدين

گفتن كي گفته اينو                                  جمع كن بي كله برو

يهو مدير كل اومد                                      صاحب اون قول اومد

 وقتي كه اونو ديدم                                    تو بغلش پريدم

نگاه كردم به چشماش                              آخ كه چه نازه چشماش

گفتم به من قول دادي                               قول هاي تپل دادي

از همه جا بي خبر                                    مثل كبريت بي خطر

نگاه خوبي كرد و:                                     گفت مي خوري تو گردو ؟

كار تو فرهنگي نيست                               سلاح تو جنگي نيست

بهش مي خواستم بگم                             خاليش كنم اين دلم

آقاي مديرِ كل                                           كار فرهنگي به كل

چه كرده اي به عمرت؟                               كجاست آن رزومه ات ؟

هيئت داغ مي كردي؟                                نشریه چاپ مي كردي ؟

ولي حيف كه نگفتم                                  سر مو زمين انداختم

حق ماها همينه                                        تا مسئولمون اينه


نکته: البته الان در دانشگاه ما (باهنر کرمان) مسئول فرهنگی عوض شده البته عوض که نه قبلی بازنشسته شد یکی بهتر! از قبلی گذاشتن جاش.زمان شعر مال مسئول قبلی است.

نکته۲: از تمام کسانی که در این شعر به آنها توهین یا اشاره شده هیچ گونه عذر خواهی نمی کنم زیرا تنها واقعیت را نوشنه ام.

چگونه سینما ما را عقده ای کرده

مي خواهم اعتراف كنم من هم با خانم كارگردان موافقم و يقين دارم كه همه ي ما ايرانيان عقده اي هستيم .

نمي دانم و يا شايد هم مي دانم خانم كارگردان و جامعه ي مد نظرش عقده ي چه چيز يا چه چيزهايي را در دل دارند اما من و امثال من،

از بس فيلم به درد بخور در سينما نديديم عقده اي شديم .

از بس كارگردان هاي بي بند و بار و بي حجاب ديديم عقده اي شديم .

از بس بازيگرهاي بي بند و بار و بي حجاب و غرب زده و پول پرست ديديم عقده اي شديم .

از بس تلويزيون و سينما ، سريال ها و فيلم هاي مبتذل و اشرافي پخش كرد عقده اي شديم .

از بس به فيلم هاي مسعود ده نمكي بد و بيراه شنيديم عقده اي شديم .

از بس پاي بندي تان به كيارستمي بيشتر از ولي فقيه بود ( البته اگر ذره اي وجود داشته باشد ) عقده اي شديم .

وقتي جايزه ي بهترين فيلم جشنواره فجر را به فيلم فارسي جرم دادند عقده اي شديم .

وقتي مسعود فراستي در برنامه ي هفت نازيسم و صهيونيسم را مساوي دانست عقده اي شديم .

از اين كه هر دسته و گروهي روي كار آمد با هديه تهراني و گلزار عكس انداخت عقده اي شديم .

از بس خوابيم و ديگران بيدار عقده اي شديم .

از بس كارگردان هاي ما سطح را ديدند و اسپيلبرگ براي 20 سال آينده ي آمريكا فيلم ساخت عقده اي شديم .

از بس در فيلم هايتان اسلام و عدالت و قانون زير سؤال رفت عقده اي شديم .

آنقدر از كارهايي كه انقلاب و اسلام با شما كرده گفتيد و يك بار از خودتان نپرسيديد كه شما براي اسلام و انقلاب چه كرده ايد عقده اي شديم .

از بس فيلم هاي صيقل دهنده ي اسلام ناب محمدي نديديم عقده اي شديم .

انقدر فیلمی ندیدیم که جنگ فقر و غنا را نشان دهد عقده ای شدیم.

از بس چشممان را به زمين دوختيم تا موي دختران ( به گفته ي شما عقده اي ) را نبينيم عقده اي شديم .

خلاصه عقده اي شديم خانم كارگردان – عقده اي عقده اي عقده اي – پرت به پر ما گير نكند كه ما حسابي عقده اي شديم و ديوانه .

 

حکومت اسلامی 3

آقای دین تورا چه به حکومت داری!

دين ابعاد متفاوتي از زندگي مثل عقايد ، اخلاق و اجتماع را مورد بحث قرار مي دهد و روابط اجتماعي را درون ديني مي داند مثلا حقوق بشر برون از اسلام و يا عدالت برون از اسلام را نمي پسندد و آنها را درون خود معنا مي كند. اگر كسي عنوان كند كه از دين چنين انتظاري ندارد و يا قرار نيست دين چنين نقشي داشته باشد ؛ مشكل از خود اوست . مثل اين است كه چراغي بر سقف اتاق نصب باشد و كسي اعلام كند كه از اين چراغ انتظار روشن كردن اتاق نمي رود ! مشكل از اين شخص ناشي مي شود چرا كه چراغ وظيفه اي جز روشن كردن اتاق ندارد .

شايد اين سؤال پيش بيايد كه آيا دين براي حكومت آمده ؟ پاسخ اين سؤال منفي است چرا كه دين براي تربيت انسان و رساندن او به هدف خلقت آمده است اما اين هدف لوازمي دارد كه يكي از آنها حكومت و وضع قوانين اجتماعي است و از اين جنبه مي توان آن را به رفتار پدر و مادري تشبيه كرد كه درصدد تربيت صحيح فرزند خود هستند و مسلما نمي توانند و نبايد به رفتارهاي اجتماعي وي بي اعتنا باشند .

 


حضرت در اين حديث حكومت و حاكم اسلامي را جدا از هرگونه خطا و انحرافي تعريف مي كند و اين كار را نه تنها با جدايي از انحراف كه مي فرمايد بايد از تمامي اين انحرافات اعلام بيزاري كند و اهل تساهل و تسامح نباشد و در مقابل هيچ انحرافي خاموش ننشيند . حضرت در سخن گران قدر خود به مفاسد اقتصادي مسئولين حكومت اشاره مي كند و صراحتا ابراز مي كند كه آنها نبايد از اموال و نفوذ دولتي خود در جهت منافع شخصي و گروهي استفاده كنند و ثروت بايد به صورت عادلانه در جامعه توزيع گردد.

نوشته را در ادامه مطلب بخوانید.نظر هم فراموش نشود.

یاحق 

ادامه نوشته

برحاشیه برگ شقایق بنویسید...گل تاب فشار درودیوار ندارد

<<به نام عشق ابدیم>>

به بلندای نجابتت

                             به عظیمی رنجهایت

                                                           و به عمق پاکی دامنت...

هنوز می آید صدای                          الا ای چاه الا ای چاه

ای بنت فرستاده حق

                             ای یار حیدر

                                                ای مادر زینب

                                                                   و ای مادر مظلومین

                                                                                               رفتی و...

هنوز می آید صدای                       الا ای چاه الا ای چاه

یاس خوشبوی عالمی

                             گنجترین سر دنیایی

                                                         و ای شکسته پهلوی

                                                                         عطر خوشت فرا می گیرد عالم را چونان که...

هنوز می آید صدای                      الا ای چاه الا ای چاه

بگو چرا؟

           بگو چه گفته ای؟

                                بگو چه کرده ای؟

                                                      بگو چه خواسته ای؟

که وای بر ما امت, پدرت مظلوم

                          شوهرت مظلوم

                                         پسرانت مظلوم

                                                        دخترت مظلوم

                                                                  و کیست که نداند خودت از همه مظلو تر     ولی...

هنوز می آید صدای                        الا ای چاه الا ای چاه

اولین زنده کننده راه دین

                   راه دینی که گویی تا رسولش از دنیا رفت آن هم دیگر طاقت ماندن نداشت

ای نورو رحمت الهی بر بندگان

              چه زود گرفتندت از ما

                          تا در تاریکی ها باز به چاه بیافتیم و به بیراهه رویم و یا در خواب بمانیم

ولی همان چند لحظه ای که تابیدی کفایت است اما...

هنوز می آید صدای                             الا ای چاه الا ای چاه

شهیده ی راه عدالت

                        تو را هم ظلم سیلی زده؟!!!

                                                      بیراهه پهلوی تو را هم شکسته؟!!!

                                                                             شیطانیان داغ فرزند برایت هدیه آوردند که...

هنوز می آید صدای                         الا ای چاه الا ای چاه

صدای مظلومیت تو را

                      صدای بغض مانده در گلوی تو را

                                                 صدای ظلم ستیزی تو را

                                                                     صدای جهل گریزی تو را

                                                                                  و صدای درد بی کسی ات را

                     چگونه فریاد بزنم در حالی که.....

هنوز می آید صدای                          الا ای چاه الا ای چاه

هنوز می آید صدا

                     زیرا که علی هایی سر در چاه فریاد می زنند

                                                       فریاد می زنند

                                                                 فریاد می زنند

                                                                                الا ای چاه الا ای چاه

تا اینکه فریاد رسی را

                            ذخیره حقی را

                                                   لبیک گویند. 

ذكر و لبخند

به بهانه ی نمایشگاه قافله ی خاکی ستاد مستقل حرکت های جهادی دانشگاه شهید باهنر کرمان قلم ادب را از کیسه مان به در کردیم کوتاه نوشتیم.باشد که خدای قبول ببرد و بنده لذت.

آغاز جريان:

انگاري آفتاب قصد داشت تا پوستم را كباب كند. حتي يك تكه سنگ هم پيدا نمي شد تا روي آن بشينم.لبه فرغون پر از شن نشستم و به دور و اطراف نگاهي انداختم. سگ ها هم حوصله ي تكان دادن خود را نداشتند، صبح كه از كنارشان رد مي شديم، تكاني مي خوردند، حالا نگاهمان هم نمي كردند.پرندگان هم بي خيال پرواز شده بودند، انگار كه جوجه مرغند و پرواز كردن اصلا بلد نيستند. در حال سير طبيعت بودم كه چكه كردن عرق سرم، روي دستم، مرا از اين عوالم بيرون كشيد.

آنجا بين بچه ها پر بود از شوخي و خنده، اما من را ديگر هر جوكي نمي خنداند، مگر جوكهاي آبدار.اولين نفري كه شروع كرد به اظهار خستگي من بودم. گويا صادق از اين پيشنهاد من خوشش نيامد.گفت: برويم چكار همينجا كه خوب است. خلاصه نفر دوم كه خسته شد و آفتاب هم غروب كرد، رفتيم استراحتگاه. شام كه خورديم من ديگر طاقت بيدار ماندن را نداشتم و به آن دنيا سفر كردم.

از خواب كه بيدار شديم، دوباره سركار خودمان رفتيم.براي خودم كارگر با سابقه اي شده بودم. فرغون خوش دستي داشتم. فرغون راندن گواهينامه هم نمي خواست، من هم كه با ويرا‍ژ كامل حركت مي كردم.هنوز صبح بود و انرژي در رگها فراوان، عصر مسير مستقيم رفتن هم كار شاقي بود.

حسابي خسته شده بودم. انگار امروز هم من اولين نفري بودم كه خسته شده بود. خجالت مي كشيدم اظهار خستگي كنم. مخصوصا از صادق.همان لحظه برگشتم و چشمم به او افتاد.درحال انتقال بلوكه هاي سيماني بود به شيوه ي كاملا مدرن. كارش خيلي سخت بود. روي لب ذكري مي گفت و خنده اي روي لب داشت. با خودم گفتم برم ببينم چه ذكري را زير لب زمزمه مي كند كه اينگونه پرتلاش و خنده رو كار مي كند؟. نزديكش كه شدم، نمي شد خوب بشنوم كه چه مي گويد. نزديكتر شده تا بهتر بشنوم. آنوقت همراه آهنگ كلنگ و تيشه بچه ها شنيدم كه زير لب مي خواند:

خونه ي مادر بزرگه هزارتا قصه داره

خونه ي مادر بزرگه شادي و غصه داره

 

بدون شرح

اصغر فرهادی کارگردان فیلم جدایی نادر از سیمین که برای پیش اکران این فیلم به پاریس سفر کرده بود صحبتهای جدیدی را برای حمایت از آنچه جنبش سبز می نامدش بر زبان جاری ساخت!
به گزارش جهان به نقل از صراط این کارگردان که ساخته اخیرش مورد توجه فتنه گران قرار گرفت در پایان جلسه پیش اکران جدایی نادر از سیمین و در جلسه پرسش و پاسخ در جواب سوال یکی از حاضرین پیرامون اتفاقات حول این فیلم گفت: اینجا پاریسه! ایران نیست، حرفت را راحت بزن، هر چی تو دلته بپرس!

و فرد سوال کننده این بار راحت پرسید: نظرتان را میخواستم بپرسم راجع به حمایتی که جنبش سبز از فیلم شما کرد و فکر میکنید جنبش سبز در این زمان نیاز داشت که از فیلم شما حمایت کند؟
اصغر فرهادی که از سوال این مخاطب خوشحال شده بود، در پاسخ گفت: من فقط خیلی خوشحالم که جنبش سبز وجود دارد، همین برای من کافیست.

وی که فرصت را برای مطرح شدن دوباره و ایجاد حاشیه ای جدید مناسب دیده بود در ادامه افزود: خواهش میکنم عظمت! جنبش سبز را در سطح فیلم هایی مثل فیلم های من پایین نیاورید. حتی اگر لطف میکنید و فکر میکنید که این فیلم عالی و فیلم خیلی خوبی است، جنبش سبز خیلی بزرگتر از آن است که درقالب چنین چیزهایی بگنجد!

فرهادی البته مشخص نکرد که جنبش سبز تا چه حد بزرگ است؟! اما وی پس از اعتراف به پائین بودن سطح فیلمش در پایان دستاویز خودش برای مطرح شدن را اینگونه بیان کرد:
"این جنبش سبز نیست که به ما نیاز دارد، این ما هستیم که به جنبش سبز محتاجیم!"

خطرات اسلام درونی است نه بیرونی

اميرالمومنين(ع) مي نويسند من از پيغمبر شنيدم:" اِنّى لا اَخافُ عَلى‏ٰ اُمَّتى مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً" من نه از مؤمن بر امت خودم نگرانم و نه از مشرك." اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ الله بايمانِهِ" اما مؤمن همان ايمانش كافى است كه مانع اين بشود كه آسيبى از ناحيهء او برسد (نگوييد پس خوارج هم مؤمن بودند. ايمانى كه از بصيرت جدا باشد اسلام آن را ايمان واقعى نمى‏داند. عابد بودند اما مؤمنى كه اسلام مى‏خواست كه" اَلْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ‏ فَطِنٌ" نبودند) . مؤمن را خدا به موجب ايمانى كه مؤمن دارد منع مى‏كند و جلويش را مى‏گيرد يعنى ايمان او رادع و مانع است. پس، از ناحيهء مؤمن آسيبى نيست." وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللهُ بِشِرْكِهِ" اما مشرك و كافر، آن كه از ظاهر و باطنش كفر مى‏ريزد، خدا او را هم به موجب شركش قلع و قمع مى‏كند. (اين همان مفاد "اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ‏ كَفَروا مِنْ دينِكُمْ" است) "وَ لكِنّى اَخافُ عَلَيكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ يَقولُ ما تَعْرِفونَ‏ وَ يَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ1"اما آن كه من از ناحيهء او بيمناك و نگرانم منافقها و دوروهاست، آنهايى كه زبان و ظاهرشان رو به يك سو و قلب و باطنشان رو به سوى ديگر است.

متظاهرهاى بى‏دين: "عالم اللسان" زبانش عالم است، به زبانش مؤمن و مسلمان‏ است. چون عالم است زبانش خوب مى‏گردد اما قلبش پر از نفاق و دورويى است. يك جور مى‏گويد و جور ديگرى عمل مى‏كند: "يَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ يَفْعَلُ ما تُنكِرونَ"‏ حرف مى‏زند آن طور كه شما با آن آشنا هستيد و مى‏شناسيد، ولو به معروف حرف‏ مى‏زند، نيك و عالى. وقتى حرف مى‏زند شيفتهء فلسفه‏اش مى‏شويد مى‏گوييد به به! واقعاً بايد افتخار كرد به وجود يك چنين مسلمانى. اما اگر به عمل اين آدم دقيق‏ بشويد مى‏بينيد عملش همه برخلاف آن چيزى است كه شما مى‏شناسيد، يعنى‏ درست بر ضد است و همه منكَر است. قولش معروف است و عملش منكر. پس حالا كه نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم پيغمبر اكرم از دو دسته بيمناك و خائف است. يك دسته‏ عالم، زيرك ولى منافق، ظاهر مسلمانِ باطن كافر، و يك عدهء ديگر مسلمان عابد اما بى‏بصيرت و جاهل.


1.نهج البلاغه، نامه 27

برگرفته از كتاب پانزده گفتار استاد شهيد مرتضي مطهري صفحه 68

 

یزدان تفنگ رسانه را ندارد...

ديروز در دانشگاه ما (شهيد باهنر كرمان) يزدان تفنگ ندارد با حضور طه رضا نيرهدي و حسين شمقدري پخش شد.

حرف و هدف فيلم كاملا واضح بود. فيلم قصد اين را نداشت بگويد چه كسي ندارا كشته است. اين فيلم اين سوال را مي پرسيد كه چرا يك كشته اين چنين در كمتر از 24 ساعت در دنيا سر و صدا مي كند آنوقت صحبتي از 28 كشته عمليات انتحاري مسجد جامع زاهدان نيست. چرا يك زنداني كه از داخل يك خانه تيمي با مدارك دستگير شده است،در خانه اي كه در آن براي اغتشاش ككتل ملتوف ساخته ميشود آنقدر بزرگ جلوه مي كند اما گوانتانامو كه همه بازداشت شدگانش براساس حدس و كمان است و حاكمان امريكا بر وجودش تاكيد مي كنند، كوچك شمرده مي شود؟

پخش فيلم با تمام بي اخلاقي ها، متلك پراني ها، توهين ها، تمام شد.

يك نفر پشت تريبون آمد.سخنانش را با پاسخ به خودش آغاز كرد و گفت:ان الله لا يهدي قوم الظالمين...

فيلم چه مي گفت و او چه مي گفت؟ فيلم سوالش را پرسيد. از همين آقا هم پرسيد.پرسيد:چرا؟

مگر شهروند درجه يك و دو داريم؟ مگر ارزش جان انسانها با هم متفاوت است؟ چرا ندا آقا سلطان را همه دنيا مي شناسند، اما كسي از كشته شدگان عمليات تروريستي زاهدان خبر ندارد؟ در بين آنها آدم با ارزشي وجود نداشته است؟

قبول اين موضوع كه اينها (جنبش سبز) با صهيونيسم، آمريكا، پير استعمارگر، منافقين ضدخلق، سلطنت طلب ها و گروه عبدالمالك ريگي(جند شيطان) در يك جبهه اند براي ايشان بسيار سخت است و براي همين است كه اينگونه فرياد مي كشند و انگشتانشان را در گوش هاي خود فرو مي برند و اجازه حرف زدن را به هيچ كس نمي دهند.

مثل اينها، مثل كسي است كه با پدرش دعوا كرده و پدر خودرا كتك زده است. حال به او بگوييد خداوند در قرآن فرموده كه به پدر و مادر خود حتي اف نگوييد.چه واكنشي دارد؟

اينان كه همه ي افتخارشان مصدق است و او هم همه ي افتخارش مبارزه با استعمارگر پير است، چه طور به خود بقبولانند كه عمله ي سرويس هاي رسانه اي انگليس شده اند و سرباز بريتانيا.

فضاي احساسي البته با ناشي گري مجري برنامه داشت برجلسه حاكم مي شد كه بحمدالله با حضور پرشور طيف حزب الهي ساكت ماندند و جوابهاي خوبي شنيدند.

لحظات جالبي بود مجري آنها را معاند خواند و آنها ناراحت شدند كه تو به ما توهين كردي.

يك سوال؟؟ كساني كه شعار مي دهند مرگ بر اصل ولايت فقيه چه نسبتي با نظام دارند؟!

در پايان بايد بگويم كه جامعه ايراني در حال پيشرفت است و جهان دچار بيداري اسلامي شده كه تاثير مقاومت 31 ساله مردم ايران در مقابل استكبار بوده است هر چند عده اي بخواهند با اين اتفاق بجنگند و يا آن را كتمان كنند. اين وعده الهي است در كتاب آسماني مان كه دين حق را بر تمامي جهانيان نمايان خواهد كرد.انشاالله...

گذری بر سینما 6

اختتاميه سخن ما در مورد جشنواره

ابتدا بايد برخي نقل قول ها را پاسخ گفت . امير قادري هم تيمي علي معلم ، در كافه سينما عنوان كرده بود كه اين جشنواره به علت اينكه همه خودشان بودند بسيار خوب بود . در جواب بايد گفت البته كه اينطور نبود . بارها فيلم سازان اظهار كردند كه به شرط تغيير در فيلمنامه و طرح فيلم مجوز ساخت گرفته اند كه بارزترين آنها مسعود كيميايي بود كه گفت به شرط بردن طرح فيلمش به قبل از انقلاب مجوز گرفته است . آقاي علي معلم تئوريسين نماي جريان دور زدن مسئولين گفت كه هيچ اختلاف نظري در هيأت داوران نبوده . در جواب ايشان بايد گفت بار ديگر به كانديداهاي خود نظري بيندازند و سنخيت فيلم ها را بررسي كنند تا به اين موضوع پي ببرند . جايزه ويژه هيأت داوران را در مقابله با جايزه بهترين فيلم جنگي كه به گلوگاه شيطان داده شد ؛ به آسمان محبوب مهرجويي داديد . چرا؟! اگر جايزه ويژه دارد پس چرا در بين سيمرغ ها جا ندارد و اگر جايزه ويژه ندارد چرا جايزه داديد؟

فرداي روز اختتاميه آقاي سجادپور، مسئول گزينش و ارزيابي وزارت ارشاد و از برگزاركنندگان جشنواره و از همان هايي كه در ابتداي قبول پست در وزارت حرف هاي اميدواركننده مي زد در برنامه هفت حضور يافت و بر همان حرفي كه در ابتداي اين مقاله آمد صحه گذاشت كه مردم به دين خود سينما به دين خود . وي اظهار داشت : شما تمام تفكرات را در جشنواره مي ديديد و اين را ملاك برتري جشنواره بر دوره هاي پيشين مي دانست . در صورتي كه سينما محل تضارب افكار نيست لكن سينما فرهنگ ساز است . سينما راهي براي ورود به جامعه است . سينما وسيله اي براي آموزش و تربيت جامعه است . حال اگر اين آموزش خطا باشد چه به روز جامعه مي آيد؟ اگر باعث جا ماندن از فرهنگ اصيل جامعه ي ما كه همان فرهنگ اسلامي است ؛ شود چه پيامدي را به همراه خواهد داشت؟ همين مباحث و شبهات بوده كه لزوم حساسيت درمورد سينما را ايجاد كرده است و اگر صرفا كميت نگر باشيم و از هدف اصلي خود كه تصحيح محتواي سينماست دور بمانيم چه بد كرده ايم . البته اين حداقل خواست جامعه از سينما است بلكه سينما مي تواند محلي براي مقابله با جنگ نرم دشمن باشد نه اين كه خود يك پايگاه دشمن در جنگ نرم باشد . امتيازدهي هاي بي حساب و بي فكر مسئولين روشنفكرنما باعث مي شود تا دشمن بتواند از هر طريقي وارد شود و رويه فرهنگي را به سمت دلخواه خود هدايت كند . آنجا كه بهترين فيلم جشنواره فجر( از جهت دريافت جايزه ) ، بهترين فيلم جشنواره برلين كه ماهيتي سياسي و ضد ايراني دارد ؛ نيز مي شود و مورد تأييد و تمجيد بي بي سي قرار مي گيرد مي توان نفوذ دشمن را مشاهده كرد و اين همان جايي است كه مسئولين بايد در كار خود تجديد نظر كرده و بررسي كنند كجاي كارشان اشتباه بوده است. رفع توقيف هاي بدون فكر و پشتوانه هم جامعه را آزار داده و هم فيلمسازان را در ساخت فيلم هاي سياه نما حريص تر كرده است . با وضعيت پيش آمده آينده سينما در صورت ادامه داشتن همين رويه نه تنها بهتر از دهه 70 و 80 نخواهد بود بلكه از نظر محتوا نزول بيشتري خواهد داشت.

به عنوان كلام آخر بايد از مسئولين انتقاد كرد كه كنگره هاليووديسم را كه به تلاش نادر طالب زاده و با دعوت كارگردانان زيادي از سراسر دنيا برگزار شد را كمرنگ نشان دادند و در حقيقت در ميان هياهوي جشنواره گم كردند .

باتشكر از خانم معصومه مراديان كه مرا در نوشتن اين گذرها ياري دادند.

ادامه دارد انشاالله...                                                                                                                                                                               

گذری بر سینما 5

اختتاميه جشنواره بيست و نهم

جناب آقاي اسفنديار رحيم مشايي رياست محترم دفتر رياست جمهوري ،رئيس كارگروه فرهنگي دولت ، نماينده رئيس جمهور در خاورميانه و متصدي چند پست ديگر دولتي حضور داشتند كه سخنراني ايشان را حضار با دست زدن هاي زياد كوتاه كردند . سخنران ديگر جناب آقاي شمقدري بود كه به انتقاد از بخش هاي تندرو در سينما پرداخت كه در رأس آنها خانه سينما بود كه البته اين موضوع به دنبال همان پيشبرد پيشنهادات اشتباه و طرح هاي شكست خورده بود . چند ماه پيش نيز از طرف خود ايشان بودجه خانه سينما قطع شده بود كه كماكان با كمك سينماگران پابرجاست . هيأت داوران بدون حضور همان 3نفر كناره گيري كرده روي سن مي آيد و علي معلم به نمايندگي پشت تريبون رفته و در انتهااز مجري درخواست مي كند تا به منتخبين فرصت صحبت كردن داده شود . حميد فرخ نژاد كه فيلم سفر سرخش پس از توقيف 10ساله حالا برنده ي سيمرغ بلورين شده است ؛ مي گويد ، خوشحال است كه اين جايزه را قبل از مرگش گرفته است . شهاب حسيني ، اصغر فرهادي را آبروي سينماي ايران ! مي خواند . حرف هاي مهدي هاشمي تودهني محكمي به آقاي شمقدري بود . او نيمي از جايزه ي خود را به خانه سينما هديه مي كند . مسعود كيميايي نشان داد كه بهتر از هيأت داوران فيلم خود را فهميده و گفت اين سيمرغ را بايد 30 سال پيش به او مي دادند ( نه به خاطر اين فيلم نالايق )

 

ادامه دارد انشاالله...

گذری بر سینما 4

جشنواره بيست ونهم

جشنواره بيست و نهم در دل دعواهاي سينماگران با مسئولين از 16بهمن 1389 در برج ميلاد تهران آغاز شد . از فيلم هاي فرستاده شده براي داوري كه تعداد آنها 90 فيلم بود ابتدا 22 فيلم براي بخش مسابقه انتخاب شد كه سپس با درخواست هيأت داوران اين تعداد به 33 فيلم افزايش يافت . هيأت برگزاركننده نام داوران جشنواره را اعلام كرد . در بين نام هايي همچون ابولقاسم طالبي،اسدالله نيكزاد(عضو سنديكاي فيلمسازان هاليوود)، علي معلم ، جهانگير الماسي ، جابر قاسمعلي و ... حضور يك نفر بسيار جالب توجه بود " دكتر حسن عباسي " . او كه چند وقتي با نقد فيلم ها و سريال هاي وارده خارجي تبحر خود را در شناخت و نقد محتوا نشان داده بود ابتدا به شدت مورد هجوم اهالي سينما قرار گرفت و آنها وي را از جنس سينما نمي دانستند به هرحال با اصرار كميته برگزار كننده ايشان در اين هيأت حضور پيدا كرد . فيلم هاي انتخاب شده يك به يك پخش شدند و مواضع سينماگران روشن تر شد . به كل محتوا را فراموش كرده بودند و به حرفه ي سينماگري خودشان پرداخته بودند . جالب اينجاست كه اين اتفاقات كاملا با هزينه هاي دولتي روي مي داد. جالب تر آنكه %80 هزينه ي ساخت فيلم هاي جشنواره را هم بنياد سينمايي فارابي كه نهادي دولتي است پرداخت كرده است . جشنواره طوري به نظر مي آمد كه گويي مسئولان با خود گفته اند مردم به دين خود ، سينما به دين خود . در اين جشنواره مسئولين قصد جذب قلوب تمامي سينماگران با هر تفكري را داشتند . بخشي به نام نوعي نگاه ( نگاه نو ) قرار دادند و هر فيلمي كه كارگردانش معروف بود و تأثيرگذار و يا به تازگي رفع توقيف شده بود وارد اين بخش شد تا آنها نيز ديده شوند فيلم هايي همچون سفر سرخ و مرگ كسب و كار من است .

حاشيه هاي جشنواره

جشنواره از ابتدا با هياهوي فراواني همراه نبود و همه به علت نرسيدن فيلم هايي كه به نظرشان جالب تر بودند همچون اخراجي هاي 3 ، مصائب چارلي ، گزارش يك جشن و ... در آخرين روزهاي جشنواره نويد گرم تر شدن جشنواره را مي دادند . پخش فيلم فرزند صبح داد همگان را درآورد . اين فيلم كه البته نقد محتوايي فراواني به آن وارد نبود با چند نقد هنري ، فيلمسازي از جمله شبيه نبودن فضاي فيلمبرداري به زمان تولد و كودكي امام حسابي تخطئه شد و به كلي به دست فراموشي سپرده شد .

خبري جالب گوش همه ي شنوندگان را تيز كرد . مردم براي خريد بليط فيلم جدايي نادر از سيمين به كارگرداني اصغر فرهادي كه هنوز كسي نديده بود پشت در سينما خوابيدند . بالاخره پس از يك روز تأخير اين فيلم پخش شد و با استقبال گسترده ي جشنواره رو ها نيز مواجه شد اما اينكه چرا بهترين فيلم از نگاه تماشاگران شد ؟! بعدها نقدها را خواهيم نوشت انشاا... . به نوعي مي توان گفت اين فيلم تحت حمايت مافياي سينما بود . فيلم جرم مسعود كيميايي نيز پس از پخش با انتقادهاي شديدي مواجه شد . او كه در ساختن قيصر تبحر زيادي دارد صرفا با اين دفاع كه مسعود كيميايي بزرگ سينماي ماست به به به و چه چه از فيلم او پرداختند . مسعود فراستي اين فيلم را پرت و پلا خواند و گفت : ساختن چنين فيلم هايي براي آقاي كيميايي را در روانشناسي استمناء ( خودارضايي ) مي گويند .

از فيلم هايي كه قرار بود روزهاي آخر جشنواره را گرم كنند فقط فيلم گزارش يك جشن به بخش مسابقه رسيد و فيلم هايي همچون اخراجي ها3 ، مصائب چارلي و گلوگاه شيطان نتوانستند فيلم 36 خود را به هيأت داوران تحويل دهند .

قشر جشنواره رو امسال نيز همچون سال هاي گذشته بود . وقتي وارد سالن هاي جشنواره مي شدي گويا به يك پارتي شبانه مختلط وارد شده اي . قهر كردن انسان هاي متعهد با سينما پديده ي دور از ذهني نيست هرچند براي سينما بسيار خطرناك است . وقتي فيلمي بي محتوا در سالن مورد تشويق قشر جشنواره رو قرار مي گيرد فيلمساز هيچ گاه نخواهد فهميد كه كارش نقص دارد . فيلم اخراجي هاي 3 در روز آخر جشنواره پخش شد و سيانس آن تا ساعت 3 بامداد تمديد شد .

در روز پاياني جشنواره كانديداهاي بخش هاي متفاوت اعلام شدند كه براي بهترين فيلم جرم (مسعود كيميايي) ، آلزايمر (احمدرضا معتمدي) ، جدايي نادر از سيمين (اصغر فرهادي) ، 33روز ( جمال شورجه) و گزارش يك جشن (ابراهيم حاتمي كيا) كانديد شدند .

دكتر حسن عباسي به علت اعتراض به رأي كميته داوران از اين كميته كناره گيري كرد . جهانگير الماسي همين كار را به بهانه بيماري انجام داد و جابر قاسمعلي فر نيز به دليل نامشخص از اين كميته خارج شد . علي معلم با نفوذي كه بر روي ديگر اعضا داشت خود به تنهايي مواضع هيأت داوران را مشخص مي كرد . برگزاركنندكان جشنواره باز هم خشنودي اهالي سينما را به كار درست ترجيح دادند و با همين هيأت داوران به كار خود ادامه دادند .

ادامه دارد انشاالله...

گذری بر سینما 3

پیرامون جشنواره فیلم فجر

جشنواره فيلم فجر از سال 1361 آغاز به كار كرده است . اين جشنواره كه عموما در دهه فجر انقلاب اسلامي برگزار مي شود چند سالي است كه به بزرگترين جشنواره فيلم خاورميانه تبديل شده است . اكثر اكران هاي سال پس از اين رويداد فيلم هاي شركت داده شده در جشنواره هستند و به طور كلي مي توان اين جشنواره را نمايه سينماي ايران دانست .

 

پرویز پرستویی اولین جوانی بود که جایزه سیمرغ گرفت.او در ۲۸ سالگی به خاطر بازی در فیلم دیار عاشقان از دومین جشنواره فیلم فجردر سال۱۳۶۲ سیمرغ گرفت.

گلشیفته فراهانی جوانترین بازیگری است که سیمرغ گرفته او در ۱۴ سالگی به خاطر بازی در فیلم درخت گلابی سیمرغ شانزدهمین جشنواره فیلم فجر را در سال ۱۳۷۶ رادر بخش بین‌الملل گرفت.

رقیه چهره آزاد در ۸۱ سالگی برای بازی در فیلم مادر سیمرغ گرفت و مسن‌ترین برنده این جایزه‌است.

از دوره سوم ۱۳۶۳ تا دوره ششم ۱۳۶۶ سن تمامی برندگان سیمرغ بالای ۴۰ سال بوده‌است.

مهدی اسدی در ۱۲ سالگی دیپلم افتخار را برای بازی در فیلم بهار گرفت تا در دورهٔ چهارم ۱۳۶۴جوانترین بازیگری باشد که تا کنون روی سن رفته‌است.

از دورهٔ شانزدهم ۱۳۷۶ تا بیست و سوم ۱۳۸۳ حداقل یک بازیگر زیر سی سال بوده که سیمرغ گرفته‌است.

جوانترین بازیگری که سیمرغ نقش اول را گرفته حسین عابدینی است. او به خاطر بازی در فیلم باران در ۲۰ سالگی سیمرغ دوره نوزدهم ۱۳۷۹ را گرفت. بهرام رادان با گرفتن سیمرغ دوره بیست و دوم ۱۳۸۲ برای فیلم شمعی در باد دوم است.

جوانترین بازیگر زنی که سیمرغ بازیگر اول را گرفته ترانه علیدوستی است. او در ۱۸ سالگی برای بازی در فیلم من ترانه ۱۵ سال دارم سیمرغ دوره بیستم ۱۳۸۰ را گرفت. باران کوثری در ۲۱ سالگی در دوره بیست و پنجم ۱۳۸۵، میترا حجار در ۲۳ سالگی در دوره هجدهم ۱۳۷۶، رویا نونهالی در ۲۴ سالگی در دوره هفتم ۱۳۶۷ و مینا لاکانی در ۲۵ سالگی در دوره سیزدهم ۱۳۷۳ در رده‌های بعدی قرا دارند.

خسرو شکیبایی و بیتا فرهی برای بازی در فیلم هامون به همراه محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی در فیلم قرمز تنها زوجهای سینمایی میباشند که برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن سال در یک فیلم شده اند.

ادامه دارد انشاالله...

گذری بر سینما 2

تدابير دولتها در عرصه سينما

دولت هاي ابتدايي تشكيل شده پس از انقلاب بسياري از فيلم سازان را طاغوتي خطاب مي كردند كه البته به علت فرار عده اي از آنها و حمايت از رژيم سلطنت ( امثال پرويز صيادي ) احتمال دور از ذهني نبوده است البته افرادي هم كه ماندگار شدند غير از عده اي قليل و انگشت شمار در برابر انقلاب عظيم اسلامي بي طرف و خنثي بودند كه گاه فيلم هايشان از انقلاب تأثير مي پذيرفت ولي به صورت مجازي بوده و در نهايت نيز مشغول به همان تفكرات پيشين خود بودند تا اينكه نسل دوم كارگردانان ايراني وارد سينما مي شوند . انسان هايي كه برخلاف نسل قبل خود شديدا به مواضع فكري و اجتماعي حساس بودند وارد اين عرصه مي شوند كه ميان آنها مي توان از افرادي همچون مرحوم ملاقلي پور ، ابراهيم حاتمي كيا و محسن مخملباف ياد كرد . دولت پنجم و ششم حمايت از فيلم هاي دفاع مقدس را به صورت مذبوحانه اي تا آنجا پيش برد كه ضعيف ترين فيلم ها كه حتي كمترين شمه هنري نيز در آنها به كار گرفته نشده بود زير چتر اين حمايت قرار گرفت . ناگفته نماند كه بسته بودن فضا و خفقان براي ايراد تفكر انتقادي نيز در آن دوران بيداد مي كرد .

با روي كار آمدن دولت هفتم با عنوان كردن شعار آزادي هاي اجتماعي ، سياسي و فرهنگي بدون تعريف و برنامه ، نظام گسيختگي عجيبي در تمامي عرصه ها حاصل شد و سينما نيز از اين هجوم بي نصيب نماند . ابتذال رفته رفته راه خود را حتي در فيلم هاي سينماگران انقلابي سالهاي گذشته باز ديد و عرصه ي فرهنگ كشور با اين گفته ي وزير ارشاد وقت كه پسوند اسلامي وزارت او اضافي است محل تاخت و تاز تفكرات غيراسلامي و حتي الحادي شد . تفكراتي كه ديگرهيچ جايي در حكومت اسلامي نداشتند در سينماي آن زمان راه پيدا كردند كه البته به همه جا راه پيدا كرده بودند . دولت نهم با تفكرات ديگري وارد كار شد . گفتمان عدالت و بازگشت به آرمان هاي انقلاب اسلامي تا حدودي راه را به روي بعضي از اين افراد بست اما قدمي رو به جلو برداشته نشد . در اين زمان بود كه شكلي بي محتوا از سبك طنز- كه گاه در مبتذل ترين چهره اش ظاهر مي شد - صرف نداشتن اشكالات سياسي و براي كسب درآمد ، رونق بسياري يافت البته دولت نهم به صورت كامل مقوله ي فرهنگ را به امان خدا رها كرد كه اين موضوع را رهبري معظم نيز در ديدار خود با هيئت دولت در سال 87 نيز عنوان كردند . دولت دهم با شعار فرهنگي وارد عرصه شد . بودجه هاي سنگين و نگران كننده اي براي فعاليت فرهنگي اختصاص داد و تا امروز هم برنامه ي مشخصي در اين باره كه قرار است در قالب چه طرح و برنامه هايي و پيرامون چه محتوايي خرج شود ارائه نشده است. در وزارت ارشاد ، معاونت سينمايي گماشته شد كه در ابتدا بسيار اميدواركننده بود . از جشنواره كن شعارهاي زيبا آغاز شد كه فيلم هاي خوب يعني فيلمي كه تفكر خوب دارد اما وقتي كه وارد گود شدند به حاشيه رفتند . تشكيل ناموفق صنف واحد تهيه كنندگان ، تشكيل همراه با شكست مجمع كارگردانان از اين قبيل بود . لقمه را دور سر خود پيچيدند و البته از طرف سينماگران دور خوردند . يادشان رفت كه مشكل سينما محتوا است . شروع به زد و بند با كارگردانان و تهيه كنندگان كردند تا طرح ها و پيشنهاداتشان مؤثر واقع شود . كار را به جايي رساندند كه حتي خود رئيس جمهور را هم وارد جلسات بحث كردند كه البته بنده معتقدم سينماگران كاملا از نظر فكري انسان هاي دخيل دولت را از دور خارج كرده اند .

ادامه دارد انشاالله...

گذری بر سینما 1

ماهیت سینما

فرهنگ واژه اي است كه تعريف آن به صورت كلي و جامع در تمامي تفكرات امكان پذير است .لكن به صورت جزء است كه بايد هر تفكري تعريف خاص خودش را از اين كلمه ارائه دهد . در جامعه ي اسلامي ايراني ما نيز فرهنگ با شاخه هاي متفاوتي در ارتباط است و يكي از متوليان اصلي آن در ترويج ، حاكميت است . يكي از انشعابات آن هنر و در موضوع مورد بحث ، سينما است . سينما شاخه اي از هنر است و وسيله اي براي پيشبرد اهداف فرهنگي . سينماگر مي بايست داراي شمه ي كار فرهنگي ، پيش زمينه و شناخت محتواي فرهنگي ، ذوق و استعداد باشد تا وارد عرصه ي پرخطر و حساس فعاليت فرهنگي شود .

ادامه دارد

حکومت اسلامی 2

شاخصه های حکومت اسلامی چیست؟

آیا حکومتی که از شرایط حکومت اسلامی تخطی کند باز هم حکومت اسلامی است؟

انسان ها هميشه براي انتخاب كردن به دنبال ملاك هايي هستند تا وجه انتخابشان را از ديگر گزينه ها برتر جلوه كنند. مثلاً در خريد ماشين به قيمت، امكانت و حتي مصرف سوخت آن توجه مي كنند.به هر حال داشتن شاخص براي انتخاب و متمايز و برتر بودن انتخاب دو امر كليدي در انتخاب كردن است.

اگر در بين روش هاي زندگي بخواهيم اسلام را انتخاب كنيم، به مسائل مختلفي بر مي خوريم كه محل مقايسه است.در اين مجال فرصت پرداختن به موارد مختلف را ندارم و فقط قصدم بررسي كوتاهي ازانتخاب حكومت اسلامي است.

هنگام جستجو در قرآن كريم حكومت هاي منفوري را يافت مي كنيم كه قرآن از آنها و اعمالشان تبري جسته وهمگي را طاغوت خوانده و دشمن با خدا.نمرود، فرعون، جالوت و...

محل بعد جستجوي ملاك هاي انتخاب ما فرمايشات و سنت عملي پيامبر مكرم اسلام(ص) است.ايشان در فرمايشاتشان هميشه حكما را به رعايت حال زيردستان خود انذار مي كردند كه شما مسئولين در قبال مردم خود در قيامت پاسخگو خواهيد  بود.و نيز فرمودند:از ناله ي مظلوم بترسيد كه بين ناله او و خداوند هيچ پوششي نيست.

سيره عملي پيامبر هم راهگشاست.ايشان در امور مختلف با اطرافيان مشورت مي كردند و در اموري نظر متخصصين را به نظر خود ترجيه مي دادند.از اين موارد در امور جنگي بسيار است.وهمين امر كه آنرا مي توان به شايسته سالاري نيز تعبير كرددر انتخاب نكردن ابوذر براي سپردن مسئوليت به او كاملاً مشهود است.

ملاك بعدي و كاملاً روشن ما حضرت امير(ع) است.حیات ايشان در مقوله بيان حكومت اسلامي و هم در اجراي آن بسيار روشن كننده است. ايشان در مشخص كردن دايره فرامين و احكام اسلام مي فرمايند:اگر حاكمي از پيش خود حكم كند و يا مخالف حكم خدا حكم كند نه تنها اطاعت كردن از او لازم نيست بلكه حرام است. ايشان در تشريح ملاك هي حكومت اسلامي دروغگويي، باند بازي، بي عدالتي اقتصادي، اشرافي گري را بسيار تقبيح مي كنند.ايشان در مورد انتخاب فرد شايسته مي فرمايند:اگر كاري به كسي پيشنهاد شود و آن فرد توانايي انجام آن كار را نداشته باشد يا بداند كسي بهتر از او اين كار ار انجام مي دهد و اين پيشنهاد را قبول كند،به مردم و از آن مهمتر به خدا خيانت كرده است.

ملاك هاي انتخاب ما براي حكومت اسلامي اين موارد است كه اصول حكومت اسلامي نيز هست و انسان را براي انتخاب اين نوع حكومت جذب مي كند.

حال در تعريف اصولگرايي در حكومت ديني مطلوب بايد گفت هدف زنده كردن همين اصول و شاخص هاي نظام اسلامي است و تشكيل فراكسيون و حزب و باند در اين شرايط كه اصول بسيار روشن است نه تنها هدف نيست بلكه امكان حذف تفكرات اصلاح طلبانه اي كه بر مبناي اصول است را فراهم مي كند.

اگر حكومتي شاخص هاي اصلي حكومت اسلامي را از دست داد حتي اگر از لحاظ اقتصادي عملكرد خوبي داشته باشد و جرأت انجام هر كاري را داشته باشد نبايد آن را پذيرفت تا اينكه يا رويه را درست كند يا ساقط شود .

به هرحال توجيه گري كمكي به درست شدن وضع نامطلوب در حكومتي كه راهي غير از اسلام را پيش گيرد نمي كند .

سقوط در سقوط!

تمام آذرماه دو تيتر مهم خبري در تمامي بخش هاي خبري صداو سيما ديده مي شد.يكي معطلي مردم در فرودگاه هاي اروپايي  نزديك به تعطيلات سال نو ميلادي بوده و ديگري اعتراضات دانشجويان انگليسي از بابت افزايش شهريه دانشگاه.

به هر حال اگر اين طور فكركنيم كه اين اخبار به صورت اتفاقي به طور كامل تمام بخش هاي خبري ما را پوشانده، سخت در اشتباهيم.خبرنگاران ايراني اعزام شده به پاريس و لندن (نجف زاده و فلاح ) هم زره بين را برداشته اند و شروع كرده اند به بد گويي.حال هر چند واقعيت داشته باشد مسلماً خوبي هايي هم آنجا هست كه البته ما قبلاً از آدم هاي صادق تر و بي غرض شنيده بوديم.

ابتدا ما هم همچون ديگران خدا را شكر مي كنيم كه در جمهوري اسلامي مي زييم و در فرودگاه ها معطل نمي مانيم و در اعتراض دانشجويي هم پليس ما را مورد ضرب و شتم قرار نمي دهد. تا اينكه اتفاقاتني مي افتد كه گاهي اوقات به نظر جواب بي عدالتي هاي ماست.

سقوط هواپيماي بوئينگ تهران اروميه به خوبي شاهد اين موضوع بود كه چرا مردم را ساعتها در فرودگاه معطل مي كنند. هر عاقلي معطل شدن را به مردن ترجيح مي دهد به جز اين عقل كل هاي ايراني مسئول. چرا اين هواپيما از فرودگاه بلند شد؟ چرا ارتفاعش كمتر از حد مجاز بود؟ به هر حال 70 نفر از هموطنان ما در اين حادثه جان باختند كه حسابي دلمان را به درد آورد.پس با همه اين مشكلات در اين موضوع خاص مي گوييم آفرين به ساركوزي و دولتش كه حرف ها و انتقادات را حتي از ما ايراني ها با اين اوضاعمان شنيد اما جان مردم خودش را به خطر نيانداخت.

آقاي وزير راه كشور ما كه به نظرم تنها وزيري است كه تا حدي شايسته است و شايد بتوان آن را در شايسته سالاري جاي داد آنهم به خاطر داشتن مدرك آكادميك مرتبط با مسئوليتش،بايد مديران هواپيمايي را حسابي گوش مالي دهد تا ديگر از اين اتفاقات نيافتد. روزي مي گفت ترسيده كه به علت رعايت نشدن بهداشت آبرويمان جلوي وزير چيني ها برود،البته با اين اتفاقات هواپيمايي آبرويمان جلوي افغاني ها هم رفته است. فكري بكن اي داراي theory of the kolang.

در مورد خبر ديگر يعني اعتراضات دانشجويان شايد بتوان بعداً بيشتر حرف زد.اما فعلاً مي توان در همين حد گفت كه اصلاً تظاهرات دانشجويان انگليسي خالي از خشونت نبوده و جالب اينجاست كه روز اول خود رسانه ملي نشان داد كه شيشه هاي وزارتخانه را پايين آورده بودند.و موضوع ديگر بازهم مقايسه اوضاع با داخل كشور ماست.در زمان اعتراضات خياباني در ايران هم تمام اعتراض كنندگان ادعا مي كردند كه تظاهراتشان آرام بوده البته بنده اين موضوع را به عينه در كرمان ديدم وتصديق مي كنم كه پليس به سختي با آنها برخورد كرد.نمي توان با تظاهرات كنندگان مصاحبه كرد و حرف آنها را ملاك قرار داد.

هزينه پرداختي امروز ما نسبت به امكانات موجود(اوضاع آزمايشگاه ها،وضعيت علمي استيد، و ضعيت خوابگاه، وضعيت اينترنت، غذاي سلف، امكانات تفريحي و ورزشي، امكانات آموزشي ساده مثل كلاس و...)بسيار بالاتر از هزينه پرداختي انگليسي هاست.لكن پس از هدفمندي يارانه ها اين اوضاع بدتر نيز خواهد شد. حال اگر دانشجويان ايراني اعتراض كنند چه مي خوانيمشان. معترض يا شورشي؟

 

مردم جلوترند یا حاکمیت؟انتخاب با شما؟!

سالهاست كه فوتبال هاي ناب جهاني را به صورت زنده و مستقيم از رسانه ملي مي بينيم. مسابقات جام جهاني را پخش مي كنيم بدون كوچكترين دغدغه اي ازاين بابت كه شايد اين پخش ما حق كسي را ضايع كند ؛ كسي كه ميلياردها دلار پول داده تا پخش تلويزيوني آن را بخرد. اين بي اخلاقي هاي ساده ( البته ازنظر انجام دهندگانش) باعث كشيده شدن بي اخلاقي تا لايه هاي پائين حكومتي است. زماني ايران اين معاهده را نمي پذيرفت  و فتواي امام خميني(ره) را بهانه مي كردند اما حال كه اكثر مراجع به حق كپي رايت اذعان كرده اند چرا در اين معاهده وارد نمي شويم؟ بارها وبارها فيلم هاي فيلمسازان ما از شبكه هاي خارجي پخش شده و همين حالا نيز پخش مي شود و آنها كوچكترين احقاق حقوق خود را قادر نيستند اما مردم شريف ايراني كه هميشه نشان داده اند از حكومت و وابستگانش بسيار جلوترند (نمونه اش انتخابات 84 و9 دي 88 و...) اين قوانين را كه با شعور واخلاق هر انساني سازگار است، رعايت مي كنند كه نمونه ي بسيار روشن آن فروش سريال قهوه تلخ است. درحالي كه لوح فشرده هاي اين سريال هيچ مانعي براي رايت و كپي ندارد مردم عزيز ما به رعايت حقوق اسلامي، انساني مي پردازند.

محاکمه سران فتنه نزدیک است؟

۵ شنبه و در سالگرد حماسه ی مردمی ۹ دی ماه ۸۸, سخنران مهدیه تهران روش ویژه ای را که کمتر در این ۱ سال و ۸ ماه دیده بودیم به کار برد.البته همان شب در رسانه ملی و در برنامه دیروز امروز فردا نیز همان مورد دیده شد.البته سخنرانان(حاج آقای طائب و پناهیان) هردو برنامه افراد ویژه ای بودند که از همان ابتدای فتنه با صراحت سخنرانی می کردند اما رسانه ای شدن این گونه صحبت ها و نام بردن از سران فتنه بدون ابا و ملاحظه روش ویژه و جدیدی بود.

گمان من بر این است که نظام قصد دارد تا مردم را ابتدا در مورد جرمهای سران فتنه آگاه سازد و بعد با احتیاط سراغ بازداشت و محاکمه آنها برود. تا دیگر پس از دستگیری هرگونه مخالفتی با این جریان را خود مردم کنترل کنند. 

هیتلر محبوب بود یا منفور؟!

 

جهنم ایرانی

 

در خياباني قدم مي زدم كه ناگهان هاشم بيكار را ديدم كه درحال دويدن است.ازدور صدايش زدم وبعد از احوالپرسي گرم پرسيدم:چه خبره بااين عجله؟

 گفت:مي روم تا در يكي ازرشته هاي علوم پزشكي تحصيل كنم.

گفتم:به سلامتي.حالاچرا علوم پزشكي؟برو عمراني،كتابداري،چيزي كه فرداروز كار گيرت بيايد.

گفت:من هم براي همين مي خواهم بروم علوم پزشكي ،مخصوصا پرستاري بخوانم.

گفتم:چطور؟گفت:آخه همين الان بخش خبري رسانه ملي اعلام كرد كه بيمارستان هاي زيادي ساخته شده كه كادر پزشكي ندارند وبه همين دليل بلااستفاده مانده اند.

 گفتم:راست مي گي؟تاهمين چندوقت پيش كه پرستارها از استخدام نشدنشان مي ناليدند؟

گفت:گويا وزير ماقبل قبلي علاقه زيادي به رفع مشكلات دانش آموختگان داشته اما وزير قبلي علاقه زيادي به رفع ورجوع امور بيماران و وزير جديد علاقمند به ساخت وساز وكار عمراني است.

گفتم:هاشم،بي خيال كه معلوم نيست وزير بعدي به چه چيز علاقمند باشد! اين جريان هم به جهنم ایرانی ها مي ماند.

گفت:چطور؟كدام جريان؟

گفتم:يك نفر از اهالي جهنم ایرانی ها را آوردند تا از احوالشان جوياشوند وديدند حالش بسيار خوب است وچاق وچله شده وسرحال.پرسيدند:چه خبر؟جواب داد:بسيارعالي است.درجهنم ما يك روز قير هست،كبريت نيست تا مارا آتش بزنند.روز ديگر كبريت هست،قير نيست.روزسوم هم كه هردو هستند،كسي كه بايد مارا آتش بزند نيست!!

 

عطش حسینی

السلام علی الحسین و علی...

قتل حسین بکربلا عطشانا

حسین(ع) عطش داشت ولی نه فقط از آب که از زنده کردن و نگه داشتن حق

+ کریشه ای

اما...

حکومت اسلامی 1

نگاهی دیگر بر ولایت فقیه

در اين روزگار تا به حال هيچ كس را نديده ام كه در نقد نظريه ولايت فقيه از منظر فلسفي در اين مورد كه محق ترين فرد براي حاكميت در عصر غيبت امام معصوم ، فقيه واجد شرايط است ، قول آورده باشد اما در فلسفه اصولا موارد ریز قابل بررسي اند و من باب حاكميت ولايت فقيه هم مواردي مطرح شده است مثلا اينكه ولايت فقيه فردي معصوم ( عاري از خطا ) نيست . ماكه براي سپردن حكومت جامعه به دست فقيه ، سعادت و پيشرفت جامعه را مدنظر قرار داده بوديم حال اگر فردي ظالم شد و هوي پرست ؛ نه تنها جامعه به سعادت نمي رسد كه به شقاوت هم خواهد افتاد . از اين رو در پاسخ به اين قول ، ساختاري به وجود آمده است به نام مجلس خبرگان ؛ اين مجلس مسئول كشف و رصد رهبري در اعمال حكومتي ايشان است پس نتيجه گيري اين است كه نهادي كه مي بايست پاسخگوي كشف خود و انجام وظيفه در نظارت بر رهبري باشد مجلس خبرگان است . تااينجا حلقه ي مفقوده ي بحث مردم بوده اند كه بخشي از عوامل تحقق نظريه ولايت فقيه هستند كه همان مقبوليت است كه انتخابات مجلس خبرگان با حضور مردم انجام مي شود و نقش آنها وارد قضيه مي شود .

اين حاكميت بخش هاي مختلف و متعددي را مي سازد و رهبري مي كند و همه و همه تحت مالكيت او هستند و قصد و هدفش رساندن جامعه به سعادت و خوشبختي است و چون از فرامين اسلام كه ديني است كامل و براي رسيدن به كمال انساني ؛ قطعا تحقق خواهد يافت و رهبري در مقابل هرگونه خطا و اشتباهي در اين راه بايد به مجلس خبرگان پاسخگو باشد اما امروزه در جامعه ي ايران كه با همين نظريه و با همين ايدئولوژي رهبری مي شود اتفاقي ديگر مي افتد . دموكراسي وارد بر ولايت فقيه تا حد زيادي كار اين پيشرفت را خراب كرده است . انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي مردم را در بازخواست و رصد مسئولين سردرگم كرده است . آنجا كه به رهبري گفته مي شود در 8سال رياست جمهوري فلان كس چرا چنين فعاليت هاي فرهنگي اتفاق افتاده است پاسخ اين است كه : من گفتم ولي آنها عمل نكردند .

البته كه اين گفتن ها نتوانسته آنها را از انجام اعمالشان باز دارد و امروز كه باز فرهنگ ما دست آدم هاي بسيار خبرساز و شيرين سخن افتاده حتي حكم حكومتي رهبري فقط يك فرد را از معاون اولي به معاون فرهنگي شدن تقليل مي دهد و عيب بر همين جاست كه دموكراسي وارد بر ولايت فقيه حق حكومت را تاحد زيادي از رهبري گرفته است و هركس با تفكر خودش حكومت مي كند . امروز اگر رئيس جمهور را رهبري انتخاب مي كرد و مجلسيان را نيز ؛ مي توانستيم يك نفر را مورد باز خواست قرار دهيم  و رهبري هم به راحتي مي توانست هركس كه از انجام وظايف خود تخطي نمود را مورد بازخواست قرار دهد اما اين قانون با دست خودش فردي را كه بيست و چند ميليون نفر به او ر‍أي داده اند را در مقابل رهبري قرار داده و هدف ولايت فقيه و استقرار  آن در كشور ما را كم رنگ مي كند البته ورود اين تفكرات و اين قوانين شايد از گمراهي تفكرات و يا افراد بوده باشد كه گفته اند فقيه در جامعه حكومت نمي كند بلكه نقش يك ايدئولوگ را دارد كه البته اين حرف صحيح نيست زيرا در بحث ، ما بر سر حق حاكميت بحث مي كنيم پس فقيه حاكم است . شايد مردم فكر كنند كه مدل مذكور نقش آنها كم رنگ شده و از بين مي رود كه به هيچ وجه اينگونه نيست بلكه آنها نقش خود را بر روي اصلي ترين و حياتي ترين انتخابات در اين نظريه معطوف مي كنند كه آن هم انتخابات مجلس خبرگان است كه تلاش براي شناخت ها ، بروز عقايد و فعاليت هاي انتخاباتي به آنجا برمي گردد .

نويسنده در بحث به دموكراسي وارد شده به ولايت فقيه اشاره كرد كه ناميمون است اما اينجا مقبوليت پيش از انتخابات ولي فقيه است . اسلام و حاكميت آن هيچ گاه حق ندارد اجازه ي انتخاب بدي را به صورت علني در جامعه بدهد مثلا در حكومت اسلامي هم كاباره باشد و هم مسجد . حال هركس هركدام را دوست دارد انتخاب كند . بلكه فقط در خوبي ها حق انتخاب دارد به همين دليل انجام يك رفراندوم بين دموكراسي كه پايه هايش در اومانيسم است و از منظر اسلام مردود ؛ با حكومت اسلامي ؛ در ذيل حكومت اسلامي انجام پذير نيست اما رفراندومي براي تغيير قانون اساسي به شكلي كه دموكراسي وارد بر ولايت فقيه را حذف نمايد ؛ امكان پذير جلوه مي نمايد .

لازم به توضيح است كه نويسنده منكر نقش والا و تاثير گذار ولايت فقيه در جامعه حتي با شكل كنوني آن نمي باشد و آن را منشا خير و بركات فراواني مي داند .

 

عقل خود بنیاد بهتر از بی عقلی

سقراط تقریبآ 500 سال قبل ازمیلاد مسیح به دنیا آمد.مادرش یک  ماما بود.او ابتدا به خدمت ارتش آتن در آمد و در آنجا به عنوان یک آدم خاص معروف شد.او اعلام می داشت که یک ندای غیبی او را از انجام کارهای بد باز می دارد.سقراط در این راه بود که به گروهی برخورد به نام سوفسطائیان؛گروهی که ادعای دانشمندی .استادی را داشتند و سخنوران بسیار چیره دستی بودند.اینان به شاگردان خود می آموختند که حقیقت مطلقی وجود ندارد و هرچه را که بتوان با سخنوری نمایش داد حقیقت است، البته این حقیقت عمومآ به سود حاکمان و اشرافیان آتن و یونان بود. سقراط در این اوضاع لازم دید که آن ندای غیبی را به مردم معرفی کند.او شروع به پرسش از آنها کرد البته او پرسشهای هدف داری می پرسید و می خواست با آن اشتباهات در تفکرات افراد را آشکار کند حتی مدعیان افرتدی که ادعای عالم بودن را دارند.او پس از مدتی شاگردان بسیاری پیدا کرد. او به آنها آموخت که حقیقت را در ضمیر خود دنبال کنند و پس از یافتن آن را در جهان جستجو کرده و همان واقعیت دریافتی را ارائه دهند، هرچند بر خلاف نظر حاکمان و اشرافزادگان باشد. همیشه می گفت شغلی شبیه به مادرش دارد، او چیزی را نمی آفریند و فقط دارایی های درون انسان را به آنها نمایش می دهد.نظریه ها و صحبتهای او بر ضد حکومت وقت یونان باعث شد او به دادگاه احضار شود و در آنجا وقتی حاضر به توبه نشد به مرگ با نوشیدن جام شوکران محکوم شد. سقراط از نظر چهره ظاهری در لفظ عامیانه زشت بود اما چون همه چیز را با عقل خود بحث می کرد و عقیده داشت لازم نیست انسان هر عملی را تجربه کند تا به خوبی یا بدی آن پی ببرد فردی درستکار بود و دربین مردم عزیز و هنوز  2500 سال قلم این حقیر برای او به نیکی می نویسد. سقراط کار بزرگی کرد که برای هر انسانی میسر است.\

عقل که نیست جان در عذاب نیست؟

هفته ی پیش وقتی اومدم خونه دیدم سارا و سعید دارن با هم بحث می کنن سارا از بدی دروغ گفتن می گفت اما سعید اسرار داشت و تو جوابش می گفت نه همیشه این طور نیست می گفت بعضی اوقات انسان می تونه مردم رو گول بزنه و کار خودش رو پیش ببره. سارا باهاش مخالفت می کرد،مثال جالبی زد، چوپان دروغگو رو مثال زد و گفت چوپان دروغگو رو ندیدی که عاقبت چی شد؟ سارا می گفت آدم وقتی برای دیگران دروغ می گه تا خودش رو عزیز کنه هر لحظه ممکنه که متوجه بشن و اون پیش همه غیر قابل اعتماد بشه، اگر حرف راست هم بزنه دیگه کسی باور نمی کنه اون موقع به خاطر بدست آوردن یک چیز ممکنه خیلی چیزها رو از دست بده و یک عمر بی اعتمادی رو تحمل کنه. دیگه سعید حرفی نزد و قبول کرد که سارا راست میگه. من خوشحال شدم و هردو رو تو بقل گرفتم و گفتم همیشه همین طور با عقل و منطق مسائل رو بحث کنید. دیروز د.باره بین بچه ها بحث بود سعید از سارا پرسید آخه معتادها از اعتیاد لذت می برن، مگر لذت بردن کار بدیه؟ سارا بهش جواب داد و گفت یادت نره که همه چیز رو با عقل و منطق بحث  کرد همون که بابا گفت. آدم معتاد شاید از اعتیادش لذت ببره اما یک روزی همین اعتیاد باعث میشه که اون دیگه از هیچ چیز لذت نبره، داشتن اعتماد مردم، از داشتن دندون سالم، از داشتن بدن سالم، از داشتن محبت خانواده، از داشتن یک همسر خوب، از داشتن یک فرزند خوب

 

عقل پرستی؟!!

 

در این نگاشته قصد داریم کمی به تعریف عقل،ابزار یا هدف بودن آن بپردازیم.

درگفتار عامیانه عقل به مثابه قوه ی ادراک یا تجزیه وتحلیل اتفاقات،مطالب وحتی مبانی ومفاهیم است.عقل،خود دارای این ظرفیت ها نیست؛همچون رایانه ای که تا داده ای وارد آن نشود قادر به تجزیه تحلیل کردن نیست ویا حتی اگر تاین داده ها کمی نقص داشته باشند عملکرد مثبتی نخواهدداشت.عقل انسانی نیز به همین صورت عمل می کند؛مثلا اگر فردی را از بدو تولد،سالها درمحلی که با انسان های دیگر درارتباط نیست نگاه داریم و پس ازمدتی اورا به شهر و جوامع انسانی برگردانیم به اندازه ی کودکی هم قادربه تجزیه وتحلیل رفتارها وقراردادهای بین انسان ها نیست و اگر غیر ازاین بود دیگر آموزش معنا نداشت.

تعقل تنها قوه ی تجزیه وتحلیل وادراک است به وسیله ی اطلاعات و داده هایی که درذهن ما ذخیره شده است.عموما درصورت داشتن اطلاعات صحیح می توان ازعقل توقع ادراک وتحلیل صحیح را داشت.مثلا تا ما از مضرات دروغ گفتن باخبر نباشیم نمی توانیم تصمیم بگیریم که آیا این کار بد است یا خوب اما درصورت داشتن اطلاعات صحیح که وارد عقل ماشده است به نتیجه درست می رسیم.عده ای عقل را درهمین حد داشتن وفهمیدن وشناخت،ثابت نگاه می دارند اما عقل توانایی های دیگر نیز دارد.عقل،باز هم به وسیله ی اطلاعات،توانایی طراحی یا دسته بندی رانیز دارد.از نگاشته فوق نتیجه می گیریم که عقلی کارآمدتر است که علم بیشتری دارد و این علم باعث نتیجه گیری بهتر و درست تر آن می شود.درزمان سقراط ـ عالم یونانی که سال ها قبل ازمیلاد مسیح می زیست ـ مردم به درست کاربودن وی ایمان پیدا کرده بودند و اعتقاد داشتند که باعلمی غیبی درارتباط است که می گوید چه بکن وچه نکن اما خود او اظهار میداشت که فقط با عقلش تصمیم گیری می کند.او با عقلش در مقابل سوفسطائیان که مدعی کتمان حقیقت بودند،می ایستاد.

در جوامع امروزی بشری بسیاری ازخوبی ها وبدی ها شناخته شده وگاه بسیار پیش پاافتاده هستند مثلا سیگارکشیدن،مسواک زدن ویاحتی دروغ گفتن اما باوجود آنکه اثبات ضرر شده است،بازهم خلاف حکم عقلانی را بسیار می بینیم.شاید اگر ازاین افراد بپرسیم چرا این کاررا انجام می دهیدـمثلا سیگارکشیدن راـ و چرا این کاررا انجام نمی دهیدـ مثلا مسواک نمی زنیدـ درپاسخ به شماسخنانی ایراد کنند اما همه ی ماپس از چند لحظه به او خواهیم گفت که حرفهایش بهانه است(البته اگرجواب قانع کننده نباشد مثلا لثه اش دچار بیماری باشد وقادر به مسواک زدن نباشد)این افرادبه صورت نظری می دانند که چه کاری درست وچه کاری غلط است اما مشکل عملی دارند.درلفظ به آنها عالم بلاعمل نیز می گویند.حال این موضوع در عرصه ی علوم دیگر نیز صادق است.عالمین متهتکی که باوجود دانستن وقدرت تفکیک نیکی از بدی،بازهم به راه کج می روند و توجیهاتشان را تنها می توان بهانه نامید.همانطور که فردسیگاری ازروی میل و هوی دست به آن کار می زند یا میل و هوی فردرا از مسواک زدن بازمی دارد،اینان نیز میل به سمت هوی،حرف وجهت گیریشان را غیرعقلانی می کند و گاه وسیله ای برای تفاخر ویا بدتر وسیله ی جهل آنها می شود زیرا که علم دروجود آدمی غروری ایجاد می کند که به آن جهل مرکب نیز گفته می شود.عده ای از آنها نیز حرف وجهت گیری بسته به منافع خود دارند؛منافع مالی،حزبی وسیاسی که خود اینها نیز جزء امیال وهواهای نفسانی است.

عقل هیچ گاه از اشتباه عاری نیست زیرا کسی نمی تواند

ادعا کند که اطلاعات جامعی ازطبیعت انسانی و جهان پیرامون انسان ها دارد؛مگراینکه بر جدابودن خود از ا شتباه استدلالی محکم داشته باشد.به این دلایل می توان نتیجه گرفت که هیچ نظریه یاایراد کلامی که انسان هاانجام داده اند ازنیاز به نقد مبرا نیست مثال آن نیز درماجرای نیوتون وانیشتین بسیار مشهود است.نیوتون که زمانی پدر علم فیزیک خوانده می شد،بعدها نظریاتش توسط یافته های انیشتین با تناقض روبه رو شد.

درپایان اینکه،دید نقادانه داشتن حق هر انسان عاقلی است اما فراموشمان نشود که از دانسته های قطعی پیشین خود تخطی نکنیم ومثلا برای نقدکردن دروغ نگوئیم ویا تخریب نکنیم.

«منتظر  نقدهای شما درمورد مسائل مختلف هستیم.موضوع آضاد آماده چاپ مطالب و استقبال از دانشجویان نقاد وفعال جهت همکاری است»

 

mozooazad@gmail.com

 

امان از باد و باغبان

در این روزگار دلم نگرفته از ریختن برگهای پائیزی

از رشد علفهای هرز سخت غمگینم.

صدای خش برگ زیر پاهایم خوشحالم نمی کند

آنگونه که

جداکردن علفهای هرز از زمین مسرور می کند

دردم ازباغبانان است که بی خیال طراوت درختانشان شدند

کاش قطره آبی, کاش کیسه کودی, کاش تکان و ضربه ی بیلی,بیلچه ای

وای کاش از سوی ما

تلنگری, تذکری

و ای باد

که پرشدهای از بذر علفهای هرز

پس ابرهایت کجاست؟

وای برما

دستمان بشکند که ابرها را خشک کرده ایم و

باد را پر از بذر گل نمی کنیم. 

شروع

سلام

سلامی نه برای شروعی دوباره

برای شروع تازه و پر نفس

برای داشتن بهترینهایی که او می نویسد

نه آنچه دل مسمومم می خواهد

برای رویش گلهای بهاری حال که نزدیک پائیز است.

چقدر یقین سیاهه

<< به نام عشق ابدیم>>

همه اش توی فکر بود. سکوت می کرد و به این طرف و اونطرف خیره باقی می موند. من پا به پا دنبالش می کردم اما سر از افکارش در نمی آوردم.

صدام زد و خواست برم پیشش تا چند تا سوال ازم بپرسه. منم طبق عادت همیشگی خنده رو روی لب انداختمو رفتم تو اتاقش.

روی تختش دراز کشیده بود و کتابی توی دستش بود که من نتونستم اسمشو بخونم. دستم رو به دیوار زدم و ایستادم. یک نفس عمیق کشید و از جاش بلند شد. خواست که کنارش روی تخت بشینم. منم لبخندرو زیادش کردم و کنارش بقچه شدم رو تخت.

دستمو گرفت و خیره شد توی چشمام. از حال و احوال پرسید که با خدا رو شکر و الحمدالله سر وته اش رو هم آوردم.

پرسید: ازدواج چطوره؟

پرسیدم: به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

ـ خب سخته!

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

ـ خب اینهمه طلاق و مشکلات!

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

ـ نه شک ندارم.

بالاخره خواست بریم سر اصل مطلب. دستاش رو به لبه ی تخت گرفت و خودش رو راست کرد و چشم تو چشم من انداخت. شاید جاش رو من تنگ کرده بودم اما مقصر نبودم خودش اصرار کرد بشینم پیشش. یکمی براش طرح سوالش سخت به نظر می اومد ولی پرسید.

ـ نظرت در مورد مرگ بر اسرائیل چیه؟

دیگه از این بیشتر نمی تونستم خنده نثارش کنم با تمام عضلات صورتم داشتم می خندیدم. آب دهنم رو غورت دادم و جواب دادم.

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

ـ خیلی فرصتها رو از ما گرفته. به ما چه که فلسطینی ها رو می کشه؟!

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

ـ اَه. خب اینو ولش کن. بگو بیبنم منافق دیگه چه سیقه ای؟ درسته که یک عده آدم رو به این نام خطاب کرد؟!

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

- با اینها چطوری باید رفتار کرد؟ باید کشتشون؟ باید تبعیدشون کرد؟ باید زندان انداختشون؟ باید در دهنشون رو بست؟!

ـ به حرف خدا و پیغمبر شک داری؟!

والشمس که قصد ناراحت کردنش رو نداشتم. سعی کردم تا متوجه اتفاقی بشه که حسابی ازش دور مونده بود. هر لحظه انتظار یک عکس العمل تند ازش می کشیدم. حسابی چهرش رو به هم کشید و زیر لب زمزمه کرد: اینم حرف یاد گرفته پسره ی ریشو احمق. پاشد و از اتاق رفت بیرون و در و محکم بست.

کتابی رو که می خوند برداشتمو جاش صحبت خدا و پیغمبر و گذاشتم تا مگر منظور از اینهمه اصرارمو بفهمه.

قال الله تبارک و تعالی فی محکمه کتابه: وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ اَنَّ قَومِی اتَّخَذُوا هَذَا القُرآنَ مَهجُوراً.

(سوره ی مبارکه فرقان آیه ۳۰)

نماز مورد قبول!

<< به نام عشق ابدیم>>

 وقتی خیلی کم سن و سال بودم یکی از همسایه های نزدیک ما سگی را در خانه اش نگه داری می کرد.

 من همه اش نگران بودم. آخر شنیده بودم که پیامبر فرموده است در خانه ای که سگ باشد تا شعاع 40 خانه ای نمازهایشان مورد قبول نیست. اما می ترسیدم که عنوانش کنم چون هم از درگیر شدن بزرگتر ها با صاحب آن خانه و هم از آن سگ می ترسیدم.

روزی که سگ مرد من خیلی خوشحال شدم و خیالم راحت بود که دیگر نمازمان مورد قبول خداوند واقع می شود!!!

نشنو و باور بکن!!!

<< به نام عشق ابدیم>>

امام خمینی(ره): رمز موفقیت شما وحدت کلمه است.

چند روز پیش به صورت کاملآ ملموس این گفته رهبر فقید انقلاب را در جلمعه حس کردم. ما تا حد زیادی به وحدت کلمه رسیدیم و فقط سر چندتا کلمه که اونهام زیاد با هم فرق نمی کنن! اختلاف هست. روز جمعه توی حرم امام یک عده فریاد می زدند: فلانی بت شکن بت بزرگ و بشکن. البته من قبلآ این شعار را از عده ای دیگر شنیده بودم که فقط در فلانی اش متفاوت بود. به هر حال به خاطر یک فلانی که نمیشه کل قضیه رو زیر سوال برد. ما تا حد زیادی به وحدت کلمه رسیده ایم بی خیال موضوع کلمه.

از شوخی که بگذریم، گویا جامعه به دنبال بت شکنی می گردد، که بت بشکند و از در آتش افتادن هراسی نداشته باشد و پسرش را سر ببرد و حالا سر این که ازدواج مجدد بکند یا نه، صحبت می کنیم. لکن به قول امام: انسان ها کمال طلبند، فقط در انتخاب کمال و راه رسیدن به آن است که خطا می کنند. حال شاید در تشخیص بت و بت شکن باید کمی عقایدمان را تصحیح کنیم تا هر کی هر کی نشه بت شکن و بت.

البته نکته بسیار ظریفی که در این جریان پنهان است، استفاده از کلمه بت است. بت خواصیتی دارد که آن ساخته شدن به دست خود انسان هاست. پس باز از هر دری که می نگرم، خودسازی را ارجح بر دگرسازی می بینم.

وای وای فلسطین

<< به نام عشق ابدیم>>

اینبار کمی جریان بودار است، مثل دعوتنامه ی کوفیان به حسین سربریده و عطشان که جانها فدایش. اینبار پای خارجی ها وسط آمده، ایتالیایی ها و فرانسوی ها که گویی از برلوسکونی و سارکوزی یادشان رفته و آمده اند سراغ اسرائیل غاصب. اینبار به جای قدس لنا شعار آزادی خواهی سرداده ایم. خلاصه اگر متهممان نکنند به توهم توطئه بوی توطئه به دماغ های کیپ من( امان از دست این هوای سرد و گرم) می رسد. اینبار دیگر فقط اعراب و مسلمانان نیستند که خود را در میدان می بینند. البته نه اینکه وقتی اینها می جنگند هم گلی به سر کسی می خورد ، که نه همان پتک بر سر فلسطینیان.

امروز آه دلمان بالا گرفته که غزه ی مظلوم، که چه مظلومی؟! بگوئید اسرائیل مظلوم!اسرائیلی که آن همه به خذعبلات اعتقادی خود که حتی مورد قبول یهودیان جهان هم نیست پایبند است و می جنگد تا سرزمین موعود را بدست آورد. فکر می کند، طرح می ریزد، نقشه می کشد و پول خرج می کند، حال عده ای مسلمان  آنهم فرقه به فرقه آمده اند چیزی را از او پس بگیرند. این ظلم نیست؟! البته او باز هم فکرهایش را کرده است. گویی قرار است فرقه ای جدید به نام " قدسیسم" در جهان راه بیافتد و چند سالی تظاهرات کند البته نه در روز قدس ما زیرا که هر ساله جایش در تقویم میلادی عوض می شود اروپایی ها نمی توانند در برنامه کاریشان جایی برای آن قرار دهند، که روزی مشخص از روی تقویم میلادی. بعد هم خلاصه چند نفری در صحن علنی سازمان ملل غیر متحد و دشمن خونی با یکدیگر سخنرانی آتشین انجام دهند، بالاخره سازمان ملل فوق الذکر هم یک کنوانسیون خوشگل همچون کنوانسیون حقوق زنان برای حقوق فلسطینیان به راه بیاندازد که ما حتی در کشور خودمان سر آن به سر و کله هم بزنیم و دوباره روز از نو روزی از نو.

ادامه نوشته

همرنگ ما نباش(1)

<< به نام عشق ابدیم>>

صبح رنگ سپیدی و تازگی پیدا کرده است برای ما, همه چیز از اول می شود صبح ها و غروب رنگ سیاهی و تاریکی و همه چیز دیگر نا پیداست غروب که می کند آفتاب.

روز را همه اش در پی کشف راه ورسم چگونه زیستن و چگونه بودن می گذرانیم و غروب که می شود همه اش در تاریکی ناپدید. صبح که بیدار می شویم صفحه ی ذهن سپید است, پاک پاک پاک, مگر قدری کینه و خدعه و بدی...

دوباره دنبال می گردیم بی محابا, دوباره وقت کم است دوباره عدم نزدیک است.

می دویم و پا در هر کفشی می کنیم, سر در هر سوراخی و چشم داریم به هر روزنه ای.

باز تن به بادهای پائیزی می دهیم. هر چیزی را که دیروز پیدا کرده ایم باید تا صبح فردا گم کنیم و تا باز تجربه ی نداشتنش به سراغمان نیامد پیدایش نکنیم.

غروب ها که خورشید را از دست می دهیم در رویای وجودش فرو می رویم که ای کاش بود و ما پا در مسیرمان می گذاشتیم و این همه زحمت روزانه را به باد نمی دادیم اما باد برده و ما مانده ایم و تاریکی و تا سحر غصه می خوریم. هر چاله ای که سر راه است ما را به درون می کشد با سرعتی که خدایمان رحم کند تا جان سالم به در بریم.

همین که خوابمان برد دیگر گویی یک ماشین پر از گٍل بوده است که با فشار زیاد رویش آب گرفته ایم.

همیشه آرزویم این است که راه دیروزم را امروز نیز بشناسم و فردا نیز بیشتر در آن پیش روم تا این که هدفم محقق شود, لیکن فراموشی یگانه کارکرد ذهن ماست...

ادامه دارد...

صدای باد یا صدای خدا؟!

                                                    << به نام عشق ابدیم>>

دوسالی بینمون فاصله افتاده بود. من دوباره برگشتم پیشش اما اون خیلی تغییر کرده بود. همش از عقاید جدیدش حرف می زد. تا اومدم باهاش در مورد عقایدش حرف بزنم از کوره در رفت و تنهام گذاشت. به خاطر عقیده ای که داشت چند وقتی ازش دور بودم ولی دیدم فایده نداره باید می رفتم و دوباره باهاش حرف می زدم. انگاری دوست نداشت صدای منو بشنوه می گفت فقط پیامک بدم بهش منم همونطوری باهاش بحث می کردم. هرچی براش صغری کبری می چیدم نمی خواست قبول کنه. از این شاخه به اون شاخه می پرید.

برگشتم شهرمون. به هر بدبختی شده بود قرار گذاشتم برم ببینمش. خیلی با هم حرف زدیم آخرش دیگه حرفی برای گفتن نداشت و فقط سیر تاریخی عقیده اش رو برام تعریف می کرد. امیدوارانه از پیشش رفتم. چند وقت بعد که بهش زنگ زدم جواب تماسم رو نداد. دیگه حتی جواب پیامکم رو هم نداد. اصرار نکردم و مثل خودش سرد رفتار کردم.

خبر خودکشی اش رو که شنیدم با خودم گفتم: چاره ای نداشت. زندگی تو این دنیا برای آدمی که نه عاشقه نه عاقل, مثل زندگی کردن تو ناشناخته هاست. آدمی که تن به استدلال نده استدلالی برای نفس کشیدن پیدا نمی کنه.

بعد ها شنیدم که کنار جنازه اش یک برگه پیدا کردن:

لعنت به من...

همه اش یک شکست قدیمی بود...

و این جا هیچ چیز نیست...

صدای باد است فقط... صدای باد...  

پ ن: چند خط پایانی این پست( لعنت به من............صدای باد...) برگرفته از یکی از پستهای آقای هومن مالک وبلاگ حکومت آزاد می باشد.

به همین راحتی...

<<به نام عشق ابدیم>>

یک پلاستیک تخمه خام دستش بود و داشت می بردخونه. پلاستیک یک سوراخ کوچولو داشت. از کنار باغچه که رد شد، یک دونه تخمه ی کوچولو افتاد توی باغچه...

بوته ی آفتابگردون کوچیکی بود که فهمید ساختمون جلوی باغچه اجازه نمی ده که آفتاب رو ببینه...

بزرگتر شده بود و باز هم هرچی قدبلندی می کرد، نمی تونست آفتاب رو ببینه. آرزوی دیدن رو توی دلش نگه داشته بود و قد می کشید...

یک روز که کم کم داشت خوابش می برد، یک نیروی قوی همه زمین رو محکم تکون داد. ساختمون جلوی باغچه خراب شد.جلوی گل آفتابگردون برای دیدن آفتاب باز شد...

اون شب انقدر نخوابید تا از خستگی غش کرد...

صبح قبل از بالا اومدن آفتاب، یک ماشین خاکبرداری که اومده بود آوار ساختمون رو برداره از روی باغچه رد شد...

آفتاب که طلوع کرد، گل آفتابگردون ما به آرزوش رسید و آفتاب رو تا خود غروب نگاه کرد...

همیشه با ناسازگاری...

صدای دویدنش رو از کوبیده شدن کفش هاش به زمین می شناختم.مطمئن می دوید و خوشحال. به من که رسید دستم را گرفت تا بایستم. محکم مرا بقل کرد و گفت: می دانی چه شده؟!! از فردا تمرین های تیم بسکتبال مدرسه شروع می شود. می خواهم بیایی با هم خوب تمرین کنیم تا امسال قهرمان شویم.

با خودم گفتم عجب تفریح خوبی...

اون سال ما قهرمان شدیم و اون بهترین بازیکن مسابقات شد.

از اون روز به بعد دیگه شب و روزمون شده بود تمرین کردن و بازی و مسابقات.

دو سال بعد کمر درد گرفت و مجبور شد برای همیشه بسکتبال و ببوسه و بزاره کنار.

از اون روز تا حالا ندیدمش.

دیروز قبل از رفتن به جام جهانی برام یک پیامک اومده بود که توش نوشته:

کاش به جای عاشقانه تلاش کردن، تفریح می کردم...

تقدیم به تو....

<< به نا عشق ابدیم>>

هرگاه که به چشمانت می نگرم تمامی دشت کویری دلم را گل های سرخ فرا می گیرد. همگی شان به آرزوی تو می رویند و غنچه می دهند و می شکفند. و من چگونه تنها یکهزارو سیصد و شصت و هشت گل را به آرزویشان برسانم و دیگر گل های مجنونت را در فراغ گذارم. نه هرگز این کار را نخواهم کرد و تمامی گل های روئیده را تقدیمت خواهم کرد هر چند بی ارزش و حقیر.

دوست را خواسته ام "

گل های منزل بهشتی ات را فرو فرستد تا مگر لیاقت دستانت را داشته باشندء که جانم یک هزار و سیصد و شصت و هشت هزار بار  فدایشان ...

برای سلامتی ات دعا می کنم

<< یا من اسمه دوا و ذکره شفا>> 

خواب هم دیدنی است؟!

من جلوتر از تعدادی زن های خانواده ام می رفتم. ناگهان پیرزنی که کولی به نظر می آمد، در حال دعوا و ضرب وشتم با زنی دیگر در خیابان بود. من آسوده گذشتم و با خود گفتم این اتفاقات که در کرمان عادی است. به پشت سرم که نگاه کردم، دیدم زن های همراه من همگی جذب این نزاع شده اند. تا خود را به معرکه رساندم، با دست ضرباتی به صورت خاله ام و مادرم وارد کرد. او را از آنها جدا کردم و زن های همراه خود را روانه راه کردم. خودم به سمت آن پیر زن بازگشتم و در دل قصد داشتم تا با جفت لگد به صورت آن زن بکوبم.

جایی که در آن حضور داشتیم مانند گوشه ای از میدان سعدی مشهد بود. به شکل نوک یک ضلع مثلث. به آن زن که رسیدم پیرمردی نیز همراهش بود. نزدیکش رفتم او را زدم، از دستم گریخت و من حوصله ی دنبال کردنش را نداشتم و به سمت همراهانم برگشتم. همه اش فریاد می زد " تقصیر شما بود دیگه".

ادامه نوشته

...

باران باریدن گرفت...

                 بی صدای جرجر و چاک چاک

خورشید هم بود...

               از خود خورشید باران می بارید

داغی اش فراموش شده بود

            از خیسی دستهایش فهمیدم

سرش را که بالا آورد مطمئن شدم.

باد می وزید و ابر ها را جابجا می کرد

تا سنگین اشکی که رویشان می چکید

                              نشکند آفتاب را.

سر و کله ماه هم پیدا شد

             خبری از گرمای خورشید نبود

ماه سردش شد

               اگر خورشید نمی سوخت او یخ می زد و میمرد

هر چه حرارت از پیش اندوخته بود

           به خورشید باز پس داد...

خورشید که شروع به سوختن کرد

                 ماه همه ی گرمایش را از دست داده و مرده بود.

خورشید هرچه سوخت دیگر ماه بیدار نشد...

باران باریدن گرفت...

           

مجازات بی گناه

یک شب خودم و ماهان را تنها در گوشه ای از اتاق دریافتم، او بود و من...

حس خوشحالی همراه با احساس خطر از بابت دیده شدن، اما حق با من بود به من ظلم شده بود، آغوش گرم پدرم را چندی از من گرفته بود.

دستم را به سمتش بردم محکم هلش دادم. افتاد و سرش به دیوار خورد. از جایش پاشد و زد زیر گریه آنهم بلند بلند. کسی ندیده بود من هلش دادم، شوهر عمه ام وارد اتاق شد و یک پس کلگی محکم به من زد.

ادامه نوشته

چند قلم شعر

ای برادر می توان گفت زندگی را باختیم

                                                 و از این باغ قشنگ برتن خود آتشی افروختیم

حیف از آن ره را که ما گم کرده ایم

                                                حیف از آن حق را که باطل کرده ایم

زندگی را دیده ایم در پول  جاه

                                               قلبمان و رویمان گشته سیاه

به مناسبت آغاز ایام فاطمیه

شهیده ی راه عدالت

                        تو را هم ظلم سیلی زده؟!!!

                                                      بیراهه پهلوی تو را هم شکسته؟!!!

                                                                             شیطانیان داغ فرزند برایت هدیه آوردند که...

هنوز می آید صدای                         الا ای چاه الا ای چاه

ادامه نوشته

ما که ایمان نیاورده ایم

مدت زیادی نگذشت که باز آمد و رو به ما کرد.چشمانش از فرط گریه گود افتاده بود، شنیده بودم زیاد گریه می کند برای خلق خدا.

به ما گفت: نگوئید ایمان آورده ایم، بگوئید اسلام آورده ایم.

من گوش هایم را تیز کردم تا ببینم چه می گوید. منظورش چیست؟!!! ایمان؟ اسلام؟!!!

یکی از همراهان ما که همین سوال برایش پیش آمده بود صدایش را بالا آورد و پرسید: این صحبت تو به چه معنا است؟ ما که حرفهای تو را قبول کرده ایم!

با محبتی سرشار پاسخ داد: اسلام آوردن یعنی تسلیم شدن، اما ایمان آوردن یعنی عاشق شدن.

ادامه داد: عده ای از شما تاجر هستید. بوی بهشت به مشامتان خورده و آمده اید تا نماز و روزه ای ادا کنید و در ازایش بهشت دریافت. شما به دنبال راحتی و معامله آمده اید و در اولین سختی روی بر می گردانید و به سمت ساختن دنیای به قول خودتان شبیه به بهشت می روید. حرم سرا می سازید و خلافت می طلبید و برای دنیا می جنگید و آدم می کشید.

جمعی از همراهان به او اخم کردندو جمعی نیز سر را در گریبان فرو بردند.

ادامه نوشته

آغازین قلم به نام او

<< به نام عشق ابدیم>>

به نام تو این دفتر کنم باز                  به یاد تو دل از شادی کنم باز

همی خوانم، همی پویم به راهت        به یاد تو بگویم این سخن باز

اگر جانم رود من غم ندارم                اگر خواهی که تو جانم دهی باز

حزین مجنون ماندست زبویت             زچشمان و زابرو زدستت باز و هی باز